ضریح عشق

... پنجره فولاد امام رضا(ع) برات کربلا میده

ضریح عشق

... پنجره فولاد امام رضا(ع) برات کربلا میده

السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه   

 

 

همیشه اعتقاد داشته ام که زائر دیار دوست شدن ، سعادت می خواهد و لیاقت.
زیرا باید دعوت شد تا میهمان شد.
بعد از جنگ هیچوقت لایق نشدم و این سعادت از من سلب شد تا بار دیگر به دیاری سفر کنم که یک زمانی میعادگاه عشاق بود!
بی لیاقتی ام را اینگونه توجیه کرده ام که تحمل حضور در جایی را ندارم که قداستش با نبودن قدسیان ، زجر آور می شود...
هرقدر سعی کردم خود را آماده ی این سفر کنم ، نتوانستم !
می دانم که لایق نیستم ، ولی تحمل حضور در فضایی خالی مانده از آن همه عشق و ایثار برایم سخت است...
با شما هستم که سعادت یافته اید و لیاقت قدم گزاردن بر خاکی را یافته اید که اگر خوب دقت کنید صدای نماز های شب بهترین بندگان خدا را هنوز می توانید شنید.
با شما هستم که زایر دیاری شده اید که هنوزم هم می توان بوی کباب تخریبچی ای را استشمام کنید که برای لو نرفتن عملیات ، مین فسفری را بر شکم گرفت و ذره ذره ذغال شد ولی صدایی از درد از او بلند نشد...
با شما هستم که قدم بر خاکی می گذارید که وجب به وجب خاکش یاد آور از خودگذشتگی های هم سن و سالان شما بود. این خاک زیر پای شما ، خاک نیست ! بلکه تربت قتلگاه کسانی است که نخواستند بار دیگر فریاد هل من ناصر امام زمانشان ، کوفیان دیگری به تاریخ معرفی کند.
ای کاش می شد بر این خاک پای نگذاشت !
ذره ، ذره ی این خاک یادآور خاطره ایست ... فقط گوش دل را باید جلا داد تا بشنود ذکر عاشقانه ی شب های عملیات ، و روزهای سخت و عاشقانه ی پاتک های وحشیانه ی عراقی ها را...
با شما هستم ! حالا که لایق شده اید و عاشق ، حالا که مسافر دیاری شده اید که خیلی ها همچون من نمی توانند هم پایتان باشند ! حالا که پای بر تربت دوستانمان می گذارید ، قدم های با صفایتان بر چشم ما ، خاک پایتان ، سرمه ی دیده ی منتظر ما ، ولی جان مولا کمی آهسته تر ... این خاک تربت است ، شک نکنید هر ذره ی آن خاک ، حکایت ها دارد از بهترین مردان این زمانه.
ای کاش می شد به جای پا ، چشم بر آن خاک نهاد...
با دل قدم بردارید نه با پا... 
التماس دعا 

  

 

اَلعَجَل یا صاحِبَ الزَّمان(عج)