تأملی در سبک نادر طالب زاده و «راز»ش

 

بخشی از مقاله ای است که برای مجله راه نوشته ام و در پنجاه و سومین شماره آن منتشر شده است.

 

بازیابی آرایش تهاجمی

تأملی در سبک نادر طالب زاده و «راز»ش

چرا برنامه «راز» جذاب است؟ مطئناً نه به خاطر قوت در تکنیک های شکلی ای که یک برنامه تلویزیونی ایده آل باید از آن برخوردار باشد. راز -بویژه در مقایسه با برنامه های ترکیبی روشنفکرانه ای چون «دو قدم مانده به صبح» یا «پارک ملت»- پر از اغلاط یا ضعف های تکنیکی هم هست؛ سروصداهای پشت صحنه، پلی بک هایی که نظم از پیش تعیین شده ای بر پخش آن ها حاکم نیست و عمدتاً شانس کامل پخش شدن را پیدا نمی کنند، رفت و برگشت های ناگهانی به استودیو که گاه مجری یا مهمانان را غافلگیر می کند، بی نظمی در پخش صدا و ... . اما چرا راز همچنان جذاب است؟ و اصلاً چرا «دیروز، امروز فردا»ی سابق جذاب بود؟

   

سؤال دیگری می پرسم. تیتراژ آغاز و پایان راز را به یاد بیاورید. اگر بدون این که محتوای راز را دیده باشیم، فقط به اسم «راز» و تصاویر این دو تیتراژ در کنار هم توجه کنیم و سابقه طالب زاده (مثلاً ساخت مجموعه «ساعت 25» درباره بحران های غرب و جامعه امریکایی) را هم در نظر بیاوریم، شاید چنین تصوری در ذهن مان ساخته شود: راز برنامه ای است که بناست از آخرالزمان رمزگشایی کند، غرب و هالیوود را نقد کند و کذا و کذا. چنین تصوری، در واقع از ابتدا «توقع» طیف گسترده ای از مخاطبان راز هم بوده است و حتی سایت اینترنتی راز تمایل زیادی به غش کردن به سمت این چنین موضوعاتی دارد. اما چنین برنامه ای با چنین رنگ و بویی، چرا از اول کارش با موضوع فتنه 88 گره می خورد؟ و چگونه بعد از یک سال، به موضوعاتی مثل کاداستر (طرح جامع اطلاعات زمین و مسکن) می رسد؟!
گویی حتی طالب زاده خود به همراه مخاطبانش در حال پیشروی به مرزهای جدید و جدیدتری از موضوعات مختلف اجتماعی، رسانه ای، اقتصادی و سیاسی است که پیش از این درباره شان پیش بینی دقیق نداشته است. آیا این برای راز، یک نقطه ضعف است؟ یا قوت راز در همین غافلگیر کردن مخاطبان است؟ و آیا اساساً معقول است که بگوییم راز هم سیاستگذاری محتوایی حساب شده ای دارد -همان چیزی که لابد باید رمز جذابیت راز باشد- و هم طراحی موضوعاتش، پیش بینی نشده است؟

   

هر دو مسأله یعنی کم توجهی به مسائل تکنیکی و پیشروی در دنیای سوژه های تازه و کشف نشده، در دل خود حامل نوعی شجاعت و بی باکی اند. و اصلاً یکی از تفاوت های راز با برنامه های دیگر، همین شجاعتی است که مدام به مخاطبانش می دهد. چیزی که حلقه مفقوده اغلب فعالیت های فرهنگی امروز کشور است. اما طالب زاده به کدام قدرت پشتگرم است و این شجاعت را از کجا می آورد؟
اگر در توضیح فرایند تبلیغ و انتقال پیام، تفکیک ساده و مشهور «پیام- مخاطب- ابزار و روش» را بپذیریم، باید پاسخ را در همان جایی جستجو کنیم که طالب زاده با خیلی از برنامه سازان دیگر (و ایضاً عموم فعالان فرهنگی و صاحبان رسانه) تفاوت دارد. اغلب، با تمرکز بسیار بر «تکنیک»ها و توسلی عمیق به «ابزار»ها و «روش»ها، از دو رکن مهم دیگر غافلند: پیام و مخاطب. و بی باکی راز در واقع از اعتقاد محکم به محتوا و مضمون و پیامش، و اعتماد غیرمتظاهرانه به مردم و مخاطبش می آید. کسی که به معقولیت و حقانیت پیامش از سویی و به عقلانیت و فطرت حق پذیر مخاطبش از سوی دیگر عمیقاً ایمان داشته باشد، واهمه زیادی از مسائل تکنیکی ندارد.
با این نگاه، ابزار و تکنیک باید به کمک برداشتن عایق ها، رفع حجاب ها و کم کردن فاصله ها بیاید و بس.  گاه پیام مثل یک آتش پرشراره و مخاطب مثل یک ماده محترقه آن چنان آماده شکل دادن به انفجاری عظیم هستند، که لازم نیست دنبال روش های پیچیده ای بگردی؛ کافی است آتش را و ماده محترقه را بشناسی، به قابلیت مشترکشان ایمان داشته باشی و موانع میانشان را برداری. در مقابل، کسی که به باورپذیری پیامش ایمان کافی ندارد، یا از نخست مخاطبش را سرسخت و انعطاف ناپذیر تلقی کرده است، به هزار زرق و برق و دوز و کلک متوسل می شود تا پیامش را «جذاب» و «مخاطب پسند» کند.

       

این دو نگاه، دو سبک متفاوت در کار تبلیغی و فرهنگ سازی و غیره می آفرینند:
   - نگاه اول حقیقتاً معتقد به فطرت انسان و فطری بودن دین است ولی نگاه دوم در اعماق خود، به این نکته که اصل بر آشتی پذیری و اشتیاق انسان در برابر دین با تمام جوانبش است، شک دارد.
   - نگاه اول، سعی می کند پیام را از قید هر حجابی «پیرایش» کند چون یقین دارد حقیقت نابی که از آن سخن می گوید به تنهایی زیباست و پاسخگوی نیاز حقیقی مخاطب، ولی نگاه دوم تلاش می کند پیامش را با زر و زیوری که از بیرون به عاریه گرفته است «آرایش» کند تا مبادا خواست و ذائقه مخاطب، آن را پس بزند. حال آن که پیام باطل و پیامرسان شیطانی به «تزیین» محتاجند.
   - سبک اول، سبکی سرشار از اعتماد به نفس، صراحت و شجاعت است ولی سبک دوم همیشه آمیخته به تردید، کم رویی و خجالت از گفتن حقایق دینی و انقلابی، پنهان کاری و دلهره.
   - سبک اول به رساندن پیام به مخاطبش می اندیشد، به برکات این امر ایمان دارد و برای طراحی قدم به قدم حرکت های بعدی مخاطبانش دغدغه ای ندارد، ولی سبک دوم بابت تک تک اتفاقاتی که بیاد در آینده رخ دهد، نگران است و دغدغه کنترل مخاطبانش را دارد.
   - سبک اول، سادگی و ساده سازی و «از میان برخاستن» پیامرسان را مطلوب می داند ولی سبک دوم کار پیامرسان را پیچیده می کند و بارش را با روش ها سنگین می کند و به شلوغی تکنیکی می رسد.
   - سبک اول، پیامرسان را جزء کوچکی از نقشه بزرگ هدایت الاهی می بیند، او را به رشد بیشتر برای فهم ناب تر پیام و ارتباط عمیق تر با مردم می خواند و در نتیجه متواضع بارش می آورد، ولی سبک دوم پیامرسان را به توهم «خود مهم پنداری» دچار می کند و در نتیجه به ورطه خودبزرگ بینی می اندازد.
   - سبک اول از آگاهی مستقل و کامل مردم از عقاید پیامرسان استقبال می کند ولی سبک دوم، درصدد دور زدن آگاهی مردم است.
   - سبک اول هرچند به تفاوتها بی توجه نیست اما همگان را مخاطب خود می بیند، حرف هایی برای شنیدن توسط همه دارد (از جمله خود قرآن که همه امر به تدبر در آن شده اند) و نیز روش ها و وسایلی برای پذیرفته شدن از سوی همه (مثلاً نمازی و مسجدی و جماعتی که خود پیامبر الاهی هم به التزام به آن مکلف است یا روضه ای و اشکی و هیأتی که از مرجع تقلید تا عامی ترین افراد به آن محتاجند)، ولی سبک دوم، مشترکات را ناچیز می بیند و به ناچار باید اصل را بر طبقه بندی مخاطب و تنظیم ابزارها به تناسب سطح آنان بگذارد و از نفهم بودن برخی مخاطبان در برابر کارهای تکنیکی پرعمق و مثلاً چندلایه گلایه مند باشد! و ...
دشمنان دانای ما همیشه پیام قلابی و حق آمیخته به باطل خویش را به سبک دوم تزئین کرده اند. نیز دوستان نادان و فرهنگ سازانی که عمیقاً مؤمن به حقانیت دین یا دین مداری فطری مردم نبوده اند، ضعف ایمان خویش را با توکل بر تکنیک و متد و غیره و غیره پوشانده اند. اما در عوض اسلام ناب و انقلاب اسلامی با سبک اول ترویج شده اند. به اهتمام امام برای آگاه سازی و تبلیغ و بی توجهی اش به اقدامات مسلحانه یا برنامه ریزی های بسته توجه کنید، که چگونه بی باکانه معتقد بود اگر ما تکلیف مان را انجام دهیم و مردم بیدار شوند خودشان می دانند چه بکنند. و نیز دقت کنید به روشی که مطهری در مقدمه کتاب «داستان راستان» برای نحوه مخاطب قرار دادن مردم تئوریزه می کند: «سادگی در خدمت برانگیختن تفکر و با اعتماد به نتیجه تفکر مخاطبان»؛ روشی که خود در تمام آثارش به کار می گیرد و به قول امام «بی قلق و اضطراب» به تعلیم و تربیت جامعه می پردازد.

       

... فرض کنید نادر طالب زاده مانند خیلی از صاحبان تریبون و کرسی و میز، کمی خود را پررنگ می دید و دوست می داشت تنها کسانی را به راز دعوت کند که از او یک پله پایین ترند تا مبادا از قدر خود او کاسته شود! یا مانند خیلی از فرهنگ سازان و پیام پراکنان دیگر، فقط و فقط در دنیای موضوعاتی می گشت که علاقمندی خودش بود و حاضر نبود یا حال و حوصله نداشت برنامه «خود»ش را به موضوعات «دیگر» اختصاص بدهد و با دویدن دنبال آدم ها و موضوعات برای خودش دردسر زیادی درست کند!
همین انحصارگرایی یا تنبلی (یا بخوانید بی تقوایی) برای بی ارزش شدن راز کافی بود. راز می توانست مثل «دیروز، امروز، فردا» به سمبل کاری و سری دوزی بیفتد اما نیفتاد. می توانست هر چند شب یک بار به زور جنجال بر سر مشهورات و پیگیری موضوعاتی از قبیل شیطان پرستی و هالیوودشناسی فوق تخصصی و حتی جریان انحرافی، خودش را سرپا نگه دارد ولی چنین نکرد. راز، نقطه رهایی نیروهای انقلابی در میدان رسانه باقی ماند و البته تدارک و مدیریت چنین چیزی کاری است که از هر کسی بر نمی آید. باید اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی را عمیقاً و دردمندانه درک کرده باشی و به وسعت جبهه فرهنگ و هنر و اقتصاد و سیاست و اندیشه انقلاب ایمان داشته باشی تا بتوانی در این نقطه بایستی و بی آن که در همه زمینه ها متخصص باشی، همه تخصص ها را در دل یک گفتمان جامع و هماهنگ به صحنه بیاوری. و طالب زاده چنین است. 

       

سیاست آواربرداری و حجاب زدایی، نه فقط ارزش محتوایی دارد، که حامل ارزش های ژورنالیستی و جذابیت های رسانه ای هم هست. راز بی این که بخواهد به خاطر جذاب«شدن» دست به دامان تصنع شود، این توفیق را یافته است که آنچه از سر احساس «نیاز» و «مسئولیت» می گوید خودبخود جاذبه های دیگری هم داشته باشند.
وقتی کسانی مثل یوسفعلی میرشکاک یا مهدی نصیری سرانجام به راز می آیند (دو نفری که طالب زاده همیشه مستقیم و غیرمستقیم به دیدن نشدن آن ها در طول سالیان، اشاره می کرد)، خود این حضور شامل ارزش «نوستالژی» (وجهی از ارزش شهرت)، و حتی ارزش «اولین ها و ترین ها»ست. موضوعاتی مثل افغانستان، حزب الله لبنان، قربانیان تروریست نروژی و ... را هم می توان بر اساس ارزش «مجاورت معنوی» (در واقع همان شباهت) تحلیل کرد. انفجار ناگهانی حرف های سانسور شده و دعوت از انقلابیون رک و بی تعارفی مثل سعید قاسمی و حسین بهزاد، خودبخود به «تضاد و درگیری» با جریانات فرهنگی رایج (اعم از جریان دولتی و محافظه کار، جریان روشنفکری، جریان متحجر و سطحی نگر و ...) نیز منجر می شود.
و در همه موارد مذکور، حضور (بلکه ظهور) این چهره ها و طرح این موضوعات رازآلود -برای مخاطبی که تا کنون با آن ها روبرو نبوده است و در رسانه ای که سال ها اینگونه صریح و عریان سراغ چنین مقولاتی نرفته است- با خود ارزش «تازگی» و نیز «استثناء و شگفتی» را به همراه دارند. 

       

... از همه این ها مهمتر، دشمن شناسی انقلابی -و نه انفعالی- راز است.
هدف طالب زاده از دشمن شناسی، نه سر دادن روضه های یأس آلود و سلبی و نه دنبال کردن قصه عجایب و غرایب، بلکه بازیابی حالت تهاجمی ما علیه دشمن ست. به تعبیر خودش «این ما بوده ایم که با انقلاب اسلامی، به غرب حمله کردیم و در حالت انفعال قرارش دادیم». بر همین اساس، دشمن شناسی طالب زاده در دل نگاهی ایجابی، امیدبخش، شجاعانه و عملیاتی معنا پیدا می کند و با چند ویژگی، از نوع نگاه «دشمن شناسان دوست فراموش» متفاوت می شود:
اولاً او جبهه خودی را می شناسد و می شناساند و حتی ما را به فرصت ها و نیروهایی که در دل زمین دشمن داریم توجه می دهد. او با اتکا به قدرت نیروهای انقلاب در داخل و نیروهای همسو با انقلاب در سراسر دنیا و حتی غرب، وارد مقوله دشمن شناسی می شود.
ثانیاً از نقاط ضعف و غفلت دشمن غافل نمی شود و نشانه های اضمحلال، استیصال و انفعال جبهه مقابل را به خوبی شناسایی می کند.
ثالثاً نقاط قوت دشمن را اغراق شده نمی بیند و اگر به موفقیت یا قدرتی در جبهه مقابل اشاره می کند، آن را به تلنگری برای خارج شدن جبهه خودی از غفلت و سستی تبدیل می کند، و نه بهانه ای برای این که بنشینیم و منتظر بمانیم به طرز معجزه آسایی دشمن قدرتمندمان ناگهان تسلیم نیات پاک ما شود!
القصه، راز بر اساس نگاه و طرز تفکری به سراغ مضامین رایج و موضوعات مشهور می رود که کمتر مورد توجه و اهتمام فعالان دولتی یا مردمی فرهنگ است. یعنی حتی آن جا که راز از «موضوعات مغفول» سخن نمی گوید، دارد بر اساس یک «تفکر مغفول» سخن می گوید و از «نگاه» انقلابی به مشهورات رفع حجاب می کند... .

 

به مناسبت نیمه شعبان + یک سیر مطالعاتی در موضوع مهدویت

این یادداشت برای نشریه «امان» (نشریه تخصصی مهدویت) نگاشته شده و در شماره سی ام این مجله (ویژه نامه نیمه شعبان امسال) با تیتر "سخنی با فعالان دلسوز مهدوی" منتشر شده است.

 

گلایه ای با فعالان دلسوز مهدوی

1.

هرجا که حرف از «مهدویت» می شود، اولین مضامینی که مطرح می شوند عبارتند از: «نشانه های ظهور»، «موعود در نگاه ادیان»، «آخر الزمان»، «بهاییت»، «وهابیت»، «شیطان پرستی»، «هالیوود» و خلاصه «دشمن شناسی». «جهان پس از ظهور» و «امام خمینی احیاگر عصر غیبت» و موضوعاتی از این قبیل هم کمابیش به گوش می خورد. در این میان، بدون این که در مقام نظر کسی بخواهد نفی و انکاری بکند، در مقام عمل بسیاری موضوعات و مضامین دیگر غریب و مغفول می مانند.
چرا در این جور موضوعات هیچ وقت «دوست شناسی» به اندازه دشمن شناسی پررنگ نیست؟ چون مرغ همسایه غاز است؟ یا این که ما به رصد «تهدید»ها بیشتر عادت کرده ایم تا به بهره گیری میدانی از «فرصت»ها؟
با این که می دانیم مهدی موعود (عج) احیاگر کتاب و سنت است، چرا مطالعه همین کتاب و سنت را در "جامعیت"شان، موضوع اصلی شناخت مهدی موعود و حکومت او قرار نمی دهیم و دوست داریم فقط روایات صادره از حضرتش یا روایاتی درباره عصر ظهور و جهان پس از ظهور را معیار شناختمان از دوازدهمین امام و سیره اش قرار دهیم؟ چون به کتاب و سنت اعتقادی نداریم؟ یا این که عادت کرده ایم مفاهیم دینی را با جزئی نگری و فارغ از چارچوب کلی و جامع و یکپارچه اش مورد مطالعه و حتی عمل قرار دهیم؟
با این که همیشه در مباحثی چون «وظایف منتظران» سخن از آمادگی عملی و مبارزه با ظلم می زنیم، چرا مباحث جاری مهدوی و دوره ها و طرح ها و مجلات و پژوهشکده های تخصصی مهدوی، کمتر درباره تکالیف عینی و امروزی منتظران و جامعه منتظر با تمام ابعادش سخن گفته اند و راه را روشن کرده اند؟ چون تکلیف گرایی ما در حد ادعا یا اجمال است؟ یا عادت کرده ایم درباره دینداری بیشتر سخن بگوییم و کمتر مصادیق را بشناسیم و به مقتضای تکلیف، عمل کنیم؟ به راستی اگر امام را احیاگری در عصر غیبت می دانیم، چرا سخنان و پیام ها و دغدغه های امام، غریبترین مضامین در مباحث مهدوی امروز ماست؟ اگر مرزبندی اسلام ناب از اسلام آمریکایی که مورد تاکید مکرر امام بود در ذیل مباحث مهدوی طرح نشود، باید کجا طرح شود؟
با این که معتقدیم «یملأ الارض عدلاً و قسطاً، بعدما ملئت ظلماً و جوراً» چرا طوری مهدی (عج) را شناسانده ایم و جامعه را تحلیل کرده ایم که گویی العیاذ بالله، «اولویت» اصلی او این است که: «یملأ الارض عفافاً و حجاباً بعدما ملئت بهائیتاً و شیطان پرستیاً»؟


2.

خلاصه این که منحصر کردن مهدویت و دغدغه های مشتاقان ظهور مهدی موعود (عج)، در مجموعه کوچکی از مضامین صرفاً نظری، یا صرفاً انفعالی، یا صرفاً مهدوی (و نه اسلامی)، «ظلم» به مکتب حیاتبخش اسلام است؛ که فرموده اند: «العدل یضع الامور مواضعها». پاسخ به سوالاتی از این دست، کم اهمیت تر از پاسخ به سوالات مشهور و رایج در موضوع مهدویت نیستند:
- امام زمان وارث کدام دین است و کدام دینداری را ترویج خواهد کرد؟ و جمعیت متنسّکی که طبق روایات، با امام زمان مخالفت خواهند کرد، کجا و چگونه تربیت می شوند؟
- با استناد به منابع دینی، منطق قرآنی و سیره نبوی و علوی می توان چه شناختی از امام عصر و دوران حاکمیت او به دست آورد؟
- آیا فرهنگ و دینداری مهدوی، حسینی، رضوی و ... از هم قابل تفکیکند؟
- فواید و آفات پرداختن به مقوله آخرالزمان و نشانه های ظهور چیست؟
- چه عواملی باعث شده تا انتظار به رویکردی منفعلانه تبدیل شود؟ و چرا ما دوستان و فرصت های جهانی خود را کمتر از دشمنان و تهدیدهای خود می شناسیم؟
- اعتقاد به منجی چگونه با اعتقاد به مبارزه قابل جمع است؟
- انجمن حجتیه چیست و چه سوابقی دارد؟ وجوه مثبت و منفی این جریان که در سطوحی خود مدعی مبارزه نیز بوده است، چیست؟
- آیا با ما تشکیلات حجتیه مشکل داریم با آن مدل فکری؟ آیا انتظار منفعل را نمی توان در تمام لایه های اجتماعی ردگیری کرد؟
- حق نمایی جریان باطل چگونه اتفاق می افتد؟ و اسلام تحجر و مقدس نمایی از کجا آغاز می شود؟
- تقابل جریان حق و باطل در طول تاریخ چه جلوه های گوناگونی داشته است؟
- جریانات کفر، شرک، نفاق و تحجر هر کدام چه سهمی در انحراف مکتب داشته و دارند؟
- پذیرش ولایت فقیه به عنوان نیابت امام عصر چه لوازم «عملی»ای دربردارد؟
- آرمان های انقلاب و پیام جهانی آن چیستند؟
- جریانات سیاسی و فرهنگی برآمده از انقلاب و ظرفیت های بالفعل ملی و جهانی ما در مسیر انتظار فعال کدامند و چه نقشی دارند؟
- چرا فعالان مهدوی ما با افراد، مراکز، محصولات و تجربه های فرهنگی، هنری و سیاسی همسو با انقلاب در سطح کشور و جهان، ارتباط و حتی آشنایی نزدیک ندارند؟
- چرا مجموعه های و نهادهای تخصصی مهدویت معمولاً در مطالبه عدالت داخلی و جهانی نه تنها پیشتاز نیستند بلکه اساساً غیرفعالند؟
- آیا تکرار مدام مباحث مشهور به مهدوی، بدون تصفیه معرفتی و تکلیف گرایی واقعی مورد رضایت امام عصر (عج) هست؟
و ...


3.

شیعه، فقط به خوب ها اکتفا نمی کند. که اگر به دنبال خوبترین ها و خوبترین شرایط نبود، نه فدایی علی (ع) می شد و نه منتظر مهدی (عج) می ماند. «اهم و مهم» کردن و ترجیح دادن خوبترین ها بر خوب ها، رسالت شیعه است. تا وقتی مهم ترین تکالیف مهدوی در عرصه عمل روی زمین مانده است، آیا سرگرم شدن به چند موضوع خوب و مستقلاً قابل دفاع، مایه سربلندی ما در برابر خون شهدای این مکتب خواهد بود؟

 


+

ضمیمه: شاید دو سال پیش برای کانون مهدویت دانشگاه فردوسی مشهد یک سیر مطالعاتی در موضوع مهدویت نوشتم که سعی کردم از آسیب های فوق الذکر در امان باشد. گرچه همین الان معتقدم هنوز از همه نقایص رایج مبرا نیست. این سیر مطالعاتی را در این لینک ببینید.


مؤید

 

این لینک را ببینید

برای بلیت های گران اتوبوس

 کامنت گذاشته اند که: «تو خبرها بود که دیوار نقاشی شده مربوط به داستان شاهنامه که حدود 54 میلیون تومان هزینه برداشته شده را از روی دیوار در شهر مشهد پاک کرده اند. واقعا صحت دارد؟ واگر درسته چرا؟ مگر فردوسی شیعه نبود و هم خراسانی؟ چرا اینطوری؟ اینهم یک کار خبرنگاری!!برای شما وحالا.»

بله، موضوع انحرافی ای است که شهرآرا -روزنامه شهرداری مشهد- توی بوق و کرنا کرده و به رسانه های دیگر کشانده تا صدای اعتراض مردم به گران شدن بلیت های اتوبوس را خفه کند. چند روزی تیتر یکش، جشن تولد شهرآرا و بریدن کیک تولدش بود، و چند روزی سر دادن آه حسرت بر این نقاشی. این وسط انگار مردم برگ چغندرند؛ ماجرای هزینه کمرشکن بلیت اتوبوس توی این بازی های مسخره گم می شود و توجیهات متفرعنانه شهرداری، مجال انتشار پیدا می کنند.

در پست قبلی به خیال خودم داستانی گذاشته بودم و باز به خیال خودم در داستانم، فاتحه تعاملات فاسد رسانه ها با مسئولان را را خوانده بودم. اما ظاهراً این فاتحه خوانی آن قدر نرم بوده که بعضی خوانندگان گمان کرده اند داستان، درباره یک تجربه مثبت مطبوعاتی است. فلذا، ما برویم همان طنزمان را بنویسیم بهتر است.

جبراناً لما فات، این دو تا طنز را بخوانید:

هر چی می کشیم از شما آدمای پرته!

موضوی انشاع: شهر خود را توصیف کنید.

 *

و

بیانیه تحلیلی مجمع مطالبه مردمی مشهد مقدس، درباره افزایش هزینه بلیت اتوبوس

 

مشکل خيابان امين

به جای مقدمه: نمی دانم می شود اسمش را داستان گذاشت یا نه؛ اما به عنوان اولین تجربه داستانی ام، دوست دارم نقد شود.

 

مشکل خیابان امین

از خدا، پدر، مادر، سعيد – سعيد صنوبري را مي گويم-، آموزگاران و اساتيد و نقش عليحده هرکدام در پيشرفت هايم که بگذريم، من اصولاً خودم را به سبب موفقيت حرفه اي ام، مديون مردم مي دانم. هيچ وقت فراموش نمي کنم که همين مردم –اقلاً آن يکي دونفري که آن روز از خيابان امين تماس گرفته بوند- باعث شدند من بتوانم خودم را به عنوان يک خبرنگار آگاه، بي طرف، جستجوگر و مسئول اثبات کنم.
ماجرا بر مي گردد به سال ها پيش، وقتي که به عنوان يک خبرنگار حرفه اي و رسمي کارم را در هفته نامه «آواي شهر» شروع کردم. البته نه اين که قبلاً کار مطبوعاتي نکرده بودم؛ چرا. بلافاصله بعد از گرفتن مدرک ليسانس، جذب ماهنامه «عطر شکوفه» شده بودم و دو سال تمام آن جا کار کرده بودم. اما نه کاري که راضي ام کند و بتوانم با افتخار از آن به عنوان يک تجربه مطبوعاتي نام ببرم. عطر شکوفه يک مجله زرد خانوادگي بيش نبود. و من شده بودم دبير سرويس مهارت هايش. بايد مطالبي که خانم هاي تحريريه از اين طرف و آن طرف درباره آشپزي و خياطي جمع مي کردند يا از سايت ها و بلاگ ها کپي مي زدند و به ندرت خودشان مي نوشتند را کم و زياد مي کردم و دستي به سر و رويشان مي کشيدم تا قابل انتشار بشوند. و اين چنين شغلي براي من که در طول دوران دانشجويي، آرزوهاي بزرگي درباره دنياي حرفه اي روزنامه نگاري داشتم ابداً مايه افتخار نبود. اما حالا برعکس؛ بدم نمي آمد به همه بفهمانم من خبرنگار اولين، پرتيراژترين و جنجالي ترين نشريه شهر هستم، مجله اي که سال ها شعار سازماني اش اين بود: «ما هيچ گاه بر خواسته هاي مردم خط قرمز نمي کشيم».
دقيقاً دومين روز استقرارم در تحريريه آواي شهر بود. پشت ميز تحريريه نشسته بودم و شماره قبلي مجله را با وسواس ورق مي زدم که صداي زنگ تلفن بلند شد. داخلي نبود. پس قاعدتاً تماسي مردمي بود که اپراتور وصلش کرده بود به تحريريه. سرزنده و مثل يک منشي حرفه اي، گوشي را برداشتم.
-    سلام قربان، عذر مي خوام.
-    سلام از ماست. امر بفرماييد.
-    ببخشيد، خسته نباشين. از منطقه دو تماس مي گيرم خدمتتان، خيابان امين. يک مسأله اي خيلي وقته پيش آمده، خواستيم منعکس کنين.
-    بله حتماً، شما بفرماييد من مي نويسم.
-    حقيقت يه يکي دو ماهي هست پياده رو و يک تيکه از خود خيابان امين رو کنده ند، که بيان براي کف سازي و آسفالت. اما نيامدن. فقط کلي خاک و سنگ جمع شده، چاله چوله وسط پياده رو درآمده. هم کاسب ها شاکي اند، هم راننده ها مسيرشان سخت شده، به خدمت شما عارضم که همگي محله هم زندگي شان پر از خاک شده الآن. در و پنجره رو جرأت نداريم باز کنيم از بس خاک بلند مي شه از سر کوچه.
مثل يک روزنامه نگار مسلط، سعي کردم قبل از پايان تماس، همه اطلاعات لازم را بگيرم. از اين که بعد از دو سال، تازه داشتم بر اساس تخصصم کار مي کردم، احساس خوبي توي رگ هايم جريان داشت. يک دور «عناصر خبري» را توي ذهنم مرور کردم تا چيزي جا نيفتاده باشد: که؟ چه؟ کي؟ کجا؟...
-    اع... راستي اسم شريفتون قربان؟
-    بگيد يکي از اهالي محله امين.
-    دقيقاً کجاي خيابون کنده شده؟
-    ديگه از حدوداي امين 5 هست تا چارراه استانداري.
کارم را تمام شده مي ديدم. خداحافظي کردم و کاغذي که اطلاعات را توش نوشته بودم با غرور جلوي صورتم گرفتم. فارغ از تازگي، به ارزش هاي خبري نهفته در اين اطلاعات فکر کردم. حتي خيلي دوست داشتم سري به کتاب هايم بزنم و الگوهاي سنجش والتر، شرام و جرج رودز را هم براي ارزيابي ارزش خبري اولين سوژه مطبوعاتي ام به کار بگيرم؛ اما خودم مي دانستم اين تماس قرار است در ستون «صداي شهر» و به عنوان انعکاس انتقادات مردمي چاپ شود، نه در صفحه اخبار. بنابراين سعي کردم ماهيت خبري سوژه را درنظر نگيرم و در عوض هر چه زودتر متن مناسب با ستون صداي شهر را تنظيم کنم و تحويل سعيد بدهم.

    

«يک شهروند: از حدوداً يکي دوماه پيش، بخشي از خيابان امين و پياده روي آن (از امين 5 تا چهارراه استانداري) جهت کف سازي و آسفالت کنده شده اما پيگيري لازم براي به انجام رساندن کار صورت نگرفته است. باتوجه به مشکلاتي که اين وضعيت براي اهالي و کسبه محل ايجاد نموده است، از شهرداري منطقه دو خواستار رسيدگي هستيم.»
سعيد نه يک بار، که دوبار متنم را خواند. اول تشکر کرد، و بعد با خودکار سبزي که هميشه در دست داشت، چند کلمه از متن را تغيير داد. «حدوداً» را به «حدودِ»، «جهتِ» را به «براي» و «نموده» را به «کرده» تبديل کرد. برايم کاملاً توضيح داد که ساده نويسي چقدر مهم است و نبايد آن را سرسري بگيرم. و دوباره تشکر کرد و گفت مشغول کار خودم باشم.
چند ساعت بعد، تلفن ديگري درباره مشکل خيابان امين داشتيم. اين بار زن ميانسالي از همان محله نسبت به ماجرا شکايت داشت. البته مشکل را نه به دقت و جامعيت نفر اول، اما با سوز و گداز بيشتري مطرح کرد. مي دانستم که اطلاعات جديدي به دست نيامده تا در ستون صداي شهر چيزي به گفته هاي شهروند قبلي اضافه کنيم. نهايتاً اين که سعيد مي بايست با خودکار سبزش، «يک شهروند» را هم به «دو شهروند» تبديل مي کرد. اما من به عنوان يک روزنامه نگار و خبرنگار متعهد، احساس مسئوليت بيشتري در اين خصوص داشتم. براي همين به مغزم فشار آوردم و با يک ايده جديد پيش سعيد رفتم: تهيه يک گزارش کوتاه از وضعيت خيابان امين.

    

اگر سردبير نبود، حتماً در همان اولين روز کار حرفه اي ام سرخورده شده بودم. رفتن به خيابان امين و گفتگو با مردم محل، اطلاعات چندان دقيق تري درباره مشکل چاله چوله ها در اختيارم نگذاشت. در عوض چند نفر از کسبه محل، بعد از اين که احساس کردم واقعاً جوياي مشکلات محله ام، فهرست جديدي از مشکلات محل را در اختيارم گذاشتند: بي تفاوتي پاسگاه محل نسبت به فروشنده هاي مواد در خرابه ي امين 11، ترکيدگي مرتب لوله اصلي آب در زمستان و بهار هر سال، و از همه مهم تر اشتباهات مکرر شهرداري در محاسبه متراژ در قبوض عوارض. وقتي با اين فهرست جديد به دفتر آواي شهر برگشتم و با سعيد در اين باره صحبت کردم، برايم کاملاً توضيح داد که مشکلات ريز و درشت شهري چقدر زياد است و نبايد سوژه هاي آواي شهر را با عطر شکوفه مقايسه کنم. پيشنهاد سعيد اين بود که فعلاً همان ماجراي چاله ها و خاکي شدن محله امين را پيگيري کنم و سوژه هاي بعد را براي دفعات بعد بگذارم. استدلالش هم قانع کننده بود: اگر چنين مشکلاتي هست يا اين قدر حاد و آزاردهنده است، چرا در تماس هاي مردمي اشاره اي به آن ها نشده؟
فرداي همان روز سردبير مرا به اتاقش خواند. مطمئناً سعيد درباره من و شور و شوق شديد کاري ام با او صحبت کرده بود. آقاي سردبير خيلي گرم و البته جدي حضورم را در تحريريه آواي شهر تبريک گفت و با اشاره به سوژه اي که ديروز پيگيري کرده بودم، من را به استمرار و جديت هميشگي در کار خبرنگاري تشويق کرد. همان تشويق و راهنمايي بعدي اش بود که مرا از سرخوردگي نجات داد و ترغيبم کرد تا در جاده ي موفقيتي که مردم خيابان امين برايم باز کرده بودند، با سرعت بيشتري گام بردارم. آقاي سردبير بعد از توضيحات مفصلي درباره «روزنامه نگاري توسعه» به من پيشنهاد داد براي پيگيري درست مشکل خيابان امين، با شهرداري منطقه دو تماس بگيرم و از مسئول مربوطه پاسخ بطلبم. بعد از اين پيشنهاد، نوشته ام را دستم داد تا به سعيد برگردانم. تا به اتاق سعيد برسم، تغييراتي را که آقاي سردبير، متواضعانه و با يک مداد کم رنگ، بر روي متن اِعمال کرده بود، خواندم. آقاي سردبير يک کلمه «محترم» اضافه کرده بود، يک کلمه «لازم» را «کافي» کرده بود و براي سعيد چيزي نوشته بود.
«يک شهروند: از حدودِ يکي دوماه پيش، بخشي از خيابان امين و پياده روي آن (از امين 5 تا چهارراه استانداري) براي کف سازي و آسفالت کنده شده اما پيگيري کافي براي به انجام رساندن کار صورت نگرفته است. باتوجه به مشکلاتي که اين وضعيت براي اهالي و کسبه محل ايجاد کرده است، از شهرداري محترم منطقه دو خواستار رسيدگي هستيم.- آقاي صنوبري، درصورتي که گفتگو با شهرداري منطقه دو ممکن نشد، اين تماس در هفته آينده درج شود- امضا»

    

شهردار منطقه دو واقعاً آدم محترمي بود. نه تها با کمال تواضع به مشکلات خيابان امين اذعان داشت، بلکه فهرست کامل تري از مشکلات اين خيابان و ساير خيابان ها و کوچه هاي اين منطقه را در اختيار من قرار داد. توضيحاتش درباره مشکلات نامحدود منطقه و بودجه و نيروي محدود شهرداري منطقه، من را به ياد تعريفي که قديم ترها از علم اقتصاد شنيده بودم مي انداخت: تخصيص منابع محدود به نيازهاي نامحدود. از اين که قبلاً از ماهيت پيچيده مديريت شهري غافل بودم و آن را مقوله اي صرفاً اجرايي ميديدم، خودم را ملامت مي کردم. با پيگري حرفه اي من و اعتماد و حمايتي که –قاعدتاً به خاطر استعداد آشکارم- از سعيد و سردبير گرفته بودم، يک تماس کوچک مردمي حالا تبديل شده بود به شبکه در هم تنيده اي از مسائل کاملاً جدي که نه فقط به خيابان امين يا منطقه دو، بلکه به تمام شهر و حتي شايد سيستم مديريت شهري در کشور بر مي گشت. همزمان با گوش دادن به سخنان شهردار محترم منطقه دو، وضعيت فعلي ام را با روزهاي فعاليت در مجله عطر شکوفه مقايسه مي کردم و همزمان از گذشته ام افسوس مي خوردم و به امروزم مي باليدم.
شايد روحيه مثبتي که اين ديدار به من داد، باعث شد يکي از پرمغزترين و جذاب ترين گزارش هاي طول دوره روزنامه نگاري ام را بنويسم. مجموع مشاهدات و مستندات و شنيده ها را دسته بندي کردم و از طريق سعيد به سردبير رساندم. بعد از اين که به خاطر ويرايش با خودکار قرمزم، کاغذهايم از طرف سردبير به من ارجاع داده شد و دوباره با خودکار مشکي اصلاحات لازم را بر روي آن اعمال کردم، سرانجام گزارشم منتشر شد؛ با تيتر «يک منطقه و هزار مشکل» و زيرتيترِ «نارضايتي مردم و شهرداري منطقه دو از ضعف هاي ساختاري در تأمين نيازهاي شهري».
اگر فکر مي کنيد من يا شهردار محترم منطقه تلاش کرده بوديم تقصير را گردن شهردار يا شوراي شهر بيندازيم، سخت در اشتباهيد. در واقع، سخن از نقايصي بود که دست شهرياران از رفع آن ها کوتاه بود و حتي بايد در سطح مجلس يا دولت پيگيري مي شد. همين تحليل موشکافانه بود که باب آشنايي بيشترم را با مسئولان شهري باز کرد و زمينه ساز تقدير از من به عنوان تنها روزنامه نگار در جشنواره «دوستان شهر» شد. تقديري که برايم آمد داشت و به دنبالش توانستم آثار تحسين شده ي ديگري در کارنامه روزنامه نگاري ام باقي بگذارم: تحليلي از اقدامات مؤثر شوراي فرهنگ عمومي استان در مبارزه با تهاجم فرهنگي، شرح خدمات سازمان اتوبوسراني و دلايل موجه افزايش چندين باره قيمت بليت، و يادداشت هاي سلسله وار درباره فرهنگ شهروندي و الزامات شهر آرماني. اگر خيلي از همکارانم در نشست هاي خبري سازمان ها و ادارات، منتظر کارت هديه و جوجه کباب بودند و در روز تولدشان چشم به راه کادوي سالانه روابط عمومي شهرداري، من به حمايت هاي معنوي، آماري و فکري اي دلگرم بودم که از وراي تمام اين تشريفات غير قابل اعتنا، از سوي خدمتگزاران مردم دريافت مي کردم.

    

اگر تا الآن متوجه نشده ايد که چرا بعد از حدود هفت سال، امروز از پذيرش پست معاونت فرهنگي شهردار اجتناب مي کنم، دوباره تکرار مي کنم: من اصولاً خودم را به سبب موفقيت حرفه اي ام، مديون مردم مي دانم. نقش خدا، پدر، مادر، سعيد صنوبري، آموزگاران و اساتيد، سردبير وقت مجله و مسئولان محترم و همچنين تلاش هاي فراوانم در برخورد حرفه اي و البته بي طرفانه با مقولات اجتماعي را انکار نمي کنم؛ اما هيچ وقت فراموش نمي کنم که مردم –اقلاً آن يکي دونفري که آن روز از خيابان امين تماس گرفته بوند- باعث شدند که من بتوانم خودم را به عنوان يک خبرنگار آگاه، بي طرف، جستجوگر و مسئول اثبات کنم و سپس درجات مختلف کار حرفه اي را با اتکا به اعتماد به نفسي که همين ماجرا به من داد طي کنم. «آواي شهر» کم از يک شهرداري ندارد، و مي شود به جاي پذيرش پست معاونت فرهنگي شهردار، همين جا –جايي که مردم و نه صاحبان مقام به من داده اند- ماند و مردم را نسبت به اين مسأله ي روشن آگاه کرد که حل مشکلات شهري هميشه آن قدرها هم که به نظر مي رسد، ساده نيست. البته رسالت روزنامه نگاري اقتضا مي کند ما هميشه منعکس کننده صداي مردم باشيم، نمونه اش همين خيابان امين، که انصافاً مردم صبور منطقه دو تا کنون به بهترين شکل، در پيگيري مشکلاتش کوتاهي نکرده اند. حقا که به چنين مردم صبور و قدرشناسي بايد افتخار کرد. و از نمايندگي آنان نبايد غافل ماند.

    

هول نشویم، هل ندهیم


چند نفری کامنت گذاشته اند که چرا در برابر فتنه جدید و جریان انحرافی ساکتی؟
سؤال خوبی است. بیست امتیاز.
حالا گوش بدهید جواب را: ما نسبت به ماجراهای سریال جذاب مشایی و دوستان، نه غفلت کرده ایم و نه تغافل. یادداشت های این حقیر از زمان شهرداری احمدی نژاد و معاونت فرهنگی شهرداری اش تا ماجرای معرفی مشایی به عنوان معاون اول، همه موجودند و گویا.
اما برخلاف تصور اولیه خودم، ماجرای مشایی تا اینجایش -تاکید می کنم تا اینجا- برای من و امثال من -یعنی کسانی که کمابیش پیگیر اتفاقات کشورند- یک فتنه نیست. بر عکس خیلی هم روشن است. مشایی بیش از اندازه زیر ذره بین ها و نورافکن هاست. هر کار هم که می کند یا از جنس تعامل و معامله با افراد خاص است یا از جنس موجه جلوه دادن خود برای مردمی که دوستدار دولت عدالتخواهند. دسته اول با تحلیل های من و شما متنبه نمی شوند، شغلشان معامله است. و دسته دوم، هنوز در جریان قضایا نیستند و مخاطب تبلیغات مشایی و دوستانش نشده اند. و البته که باید آمادگی فکری و عملی لازم برای چنان روزی را -که بعید نیست روزهای انتخابات مجلس باشد- داشته باشیم. خلاصه این که عوض داد و فریاد کردن توی گوش همدیگر، که «آی ملت! مشایی مورد دارد» -عجب کشف بزرگی!- بهتر است از خواب خرگوشی بلند شویم و ابزارهای اثرگذاری مستقل بر مردم را احیا کنیم، همان ابزارهایی که در دور اول رقابت احمدی نژاد و دیگران به دست آمد و باز از دست رفت.

فراموش نکنیم احمدی نژاد یک آدم ساده لوح نیست که بخواد گول مشایی را خورده باشد! این دو نفر خودشان می دانند دارند چه می کنند، حالا چه غلطش چه درستش. ما هم به جای داستان سرایی بهتر است مواظب باشیم نقاط ضعف احمدی نژاد و دوستانش بر نقاط قوتشان غلبه نکند. این هم راهی جز نظارت و مطالبه واقع بینانه و آگاهانه ندارد. ادعاهایی مثل ملی گرایی یا حمایت از هنر و امثال آن، پوشش تبلیغی و منازعاتی سطحی اند و نه یک دغدغه جدی با مصادیق واقعی. نه ناسیونالیسم به کشور برگشته و نه افتخارات ملی مان بزرگ داشته شده. کسانی که این موضوعات را جدی می گیرند و در این محورها به نقد مشایی و احمدی نژاد می پردازند در تشخیص محل بحث دچار اشکال شده اند.

و نیز فراموش نکنیم که رییس جمهور توی این مملکت، عنصر شماره یک نیست. عنصر شماره سه بعد از رهبر و مردم است. و قرار نیست خیال کنیم حیات و ممات انقلاب بستگی دارد به داستان مشایی، و آن وقت این قصه را آن قدر اغراق امیز برای خودمان تعریف کنیم که خودمان ترس برمان دارد. جهت یادآوری دوستان ولایتمدار: «عرض من به عناصر داخلى، به مردم دلسوز، به برادران و خواهرانى كه در داخل با مسائل تبليغاتى سر و كار دارند، اين است كه سعى كنند به اين آشفتگى كمك نكنند. اين كه تحليل بگذارند، يكى از آن طرف، يكى از اين طرف، اين عليه آن، آن عليه اين، براى هيچ و پوچ، چه لزومى دارد؟... تا من زنده هستم، تا من مسئوليت دارم، به حول و قوه‌ى الهى نخواهم گذاشت اين حركت عظيم ملت به سوى آرمانها ذره‌اى منحرف شود. تا مردم عزيزمان اينجور با شور، با شعور، با بصيرت، با عزم راسخ در ميدان هستند، لطف الهى شامل است.» (رهبر انقلاب اسلامی/ 3 اردیبهشت 1390/ در دیدار با مردم استان فارس)

حالا نه این که فتنه ای در کار نباشد، نه. فتنه بسیار است و باز هم در راه است. و از اهم لغزشگاه هایش همین هاست: خلط کردن اولویت ها، اغراق کردن در داستان مشایی، غفلت از آمادگی عملی برای مدیریت افکار عمومی به برکت بحث های تکراری و صد من یک غاز در این موضوع و ... . تمام بزرگوارانی هم که مشغول نقد این جریانند تا جایی که مبتنی بر واقعیات و متکی به مستندات روشن و بیّن حرف می زنند، و قضیه را بیش از آن چه رهبری ترسیم کرده بزرگ جلوه نمی دهند، سلّمنا. وگرنه ما خطی را که خود علی مشخص کرده، به خاطر عمّارها گم نمی کنیم. نفی نمی کنم که رهبری هر چیزی را نمی تواند بگوید، اما این که می گوید قضیه را بال و پر ندهید، جزو گفته هایش است نه نگفته هایش.
 
در روزهای دورکاری دکتر احمدی نژاد، نکاتی درباره این ماجرا و آمادگی برای روزهای آینده نوشتم و به بعضی از دوستانم ارسال کردم. آن مقداری که ارزش مطرح کردن در تریبون عمومی پلخمون را دارد این جا می آورم تا جهانیان از نگرانی در آیند و بدانند ما هم درباره جریان انحرافی موضع داریم و در برابرش سکوت نمی کنیم!

1- فضای موجود به اندازه کافی شوک آور و انفعال زا هست؛ باید با رویکردی فعالانه، امیدوارانه و فرصت طلبانه به دل این داستان زد. همزمان که نیروهای انقلابی باید آماده و توجیه باشند، باید متوجه بود که هنوز زمان از دست نرفته است، باید فضا را به نفع انقلاب و ولایت مدیریت کرد. رو شدن زودتر این جریان یک نعمت بود. باید از ماجرا برای کنترل رخدادهای بعدی بالاخص در انتخابات مجلس بهره گیری ایجابی کرد.
2- باید این نکته تبیین شود که احساس آسودگی برای بچه های انقلاب همیشه خطرناک است (مَن نام لم یُنَم عنه). بچه های حزب اللهی باید همیشه مطالبه گری مستمر سیاسی خود را داشته باشند و نیز شبکه مردمی و کشوری خود را حفظ کنند وگرنه نفاق همیشه می تواند از ظرفیت هایی که حتی یک دولت عدالتخواه و خدمتگزار در کشور ایجاد می کند به نفع خود استفاده کند. 
3- باید این نکته یادآوری و بازخوانی شود که رهبر انقلاب احیا کننده گفتمان عدالتخواهی در کشور بوده و احمدی نژاد در کنار بسیاری فعالان سیاسی و فرهنگی دیگر یکی از کسانی بود که به کمک این گفتمان آمد و انصافاً در تحکیم آن نقش مهمی ایفا کرد. اما به هر حال پرچمدار این ماجرا رهبر انقلاب بوده و هست.
4- تقابل ها را علنی نباید کرد و حساسیت شرایط کشور و جهان را نباید فراموش کرد. جدی شدن بیش از حد قضیه، مساوی مهم جلوه دادن امثال مشایی و شادکردن دشمنان از اختلافات است و برایشان سود تبلیغاتی دارد. حتی اگر ریزشی رخ بدهد، ترسیم وضعیت غیرمنتظره و غیرعادی از یک ریزش، نشانه شخصیت زدگی یا ناآشنایی با تجربه های تاریخی است. 
5- دشمن، نفاق قدیم و نفاق سبز نباید از این ماجرا بهره بگیرند. دخالت سبزها در این ماجرا مثل دخالت مجاهدین خلق در فتنه 88 است. همچنین ساکتین و قاعدین فتنه 88 (حتی در قالب مجلس) نباید از این فرصت برای عقده گشایی خود علیه احمدی نژاد استفاده کنند، بویژه این که رسانه ها میل زیادی برای درشت کردن آن ها دارد. باید تبیین کرد اولاً مشکلات احمدی نژاد در گیر و گوری که در ولایتمداری اش دارد، خلاصه می شود و ثانیاً تنها کسانی صلاحیت میدان داری و نقد را در این فضا دارند که در فتنه 88 فعالیت عمارگونه داشته اند. 
6- نقش اصولگرانمایان و راستی ها (از جمله ساکتین و قاعدین فتنه 88) را در وارد شدن فشار به احمدی نژاد نباید فراموش کرد. باید مراقب بود آنان از این آب گل آلود، برای خود ماهی نگیرند و با پز ولایتمدار نشان دادن خود، سر بالانیاورند. هر نقد به احمدی نژاد یا مشایی باید متضمن نقد جدی این جریانات فرصت طلب و همراه با روشن کردن مرزها با آنان نیز باشد. 
7- شایعات و اتکا به نقل قول های غیرقطعی آفت این فضاست. بسیاری از منابع ظاهرا موثق و امین در این موضوع دچار حب و بغض های شخصی یا اغراق های غلط هستند و بر خلاف موضع جذب حداکثری آقا، بر جنبه منفی ماجرا تکیه دارند و حتی مخلصانه دارند احمدی نژاد را هل می دهند! حتی نقل کردن این جمله از رهبری که «بگویید مساله مهمی نیست، آرامش را حفظ کنید» از قول منابع موثق، روش غلطی است که می تواند زمینه ساز نسبت دادن سخنان غلط به رهبری هم باشد. این مضمون را باید از سخنان رهبری در دیدار مردم فارس استنباط کرد، نه از نقل قولهای پنهانی ای که منابعش دقیق و شفاف نیستند. آقا هم بارها گفته است من مواضعم را علنی مطرح می کنم.

تکمله: به خزعبلی که همینک به گوش بنده رسید توجه فرمایید! یکی از همین جماعت ظاهراً ولایتمدار و باطناً جوگیر، با کلی سابقه مجاهدت و انقلابیگری و رزمندگی، برداشته به یک عده گفته: «حالا با قطعی بودن انحراف احمدی نژاد، اگر گفتید آقا چرا دست از حمایت از او نمی کشد؟... چون این ها آقا را طلسم کرده اند»! شما قضاوت بفرمایید، باید به این جماعت متوهم خندید یا نه؟ باید از دست خریّت این جماعت گریید یا نه؟
اوایل ورود امام به مدرسه علوی، یک عده دوان دوان آمده بودند که: علیه امام سحر و جادو شده و باید باطل السحری به امام بدهیم. امام هم لبخندی زده بودند که «این حرف ها چیست؟ من خودم باطل السحرم».
 

پاک

خبرش حالا به همه رسیده. که: پيكر آقا سيد محمدكاظم قزويني به‎همراه كتاب روي سينه‌اش «فاطمة الزهراء من المهد الي اللحد» پس از 17 سال از مقبره اش در قم، سالم خارج شد.  

کرامتش به جای خود؛ اما قصه ی این کتاب، من را یاد ماجرای دیگری انداخت. سیدحسن حسینی هم وصیت کرده بود «گنجشک و جبرئیل»ش را با خودش در خاک بگذارند. خیلی اطمینان لازم دارد. که خاطرت جمع باشد در ظلمات قبر، در فشار شب اول و حساب و کتاب پس دادن به نکیر و منکر، یا لحظه ای که قرار است سرها از گورها برخیزند و پا به محشر کبرا بگذارند، فلان کتاب، فلان قدم، فلان عملت آن قدر خالص هست که گرهی از کارت باز کند.

تا خاطرات دوران نوجوانی عقب رفتم. خیلی به خودم فشار آوردم که ببینم یک چنین -حتی «یک»چنین- کاری، نوشته ای، حرفی، قدمی، اخمی، لبخندی که پاک پاک پاک بوده باشد داشته ام یا نه؟ سخت است که آدم ببیند پرونده اش پاک خالی است؛ من المهد الی اللحد!

باز خوب شد خدا ارحم الراحمین است.

معرفی چند کتاب طنز

بازار نمایشگاه کتاب داغ است. از رجانیوز تا کتاب نیوز هم لیست می دهند. فلهذا، پلخمون هم کم نیاورده و لیست می دهد. بفرما:

نویسندگانی که کارهای طنزشان خواندنی است، یا لااقل قرار است خواندنی باشد:
آنتوان چخوف
دهخدا (دخو)
صابری فومنی (گل آقا)
سید اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)
ابوالفضل زروئی نصرآباد
ابراهیم نبوی (اگر توی نمایشگاه پیدا می شد، که نباید بشود، به توضیح ذیل مراجعه شود)
امید مهدی نژاد (برزو بیطرف)
ناصر فیض
منوچهر احترامی
عمران صلاحی
حسین یعقوبی (نویسنده و مترجم)
و خیلی های دیگر که یادم رفته و قاعدتاً خیلی مهم بوده اند...

چند اثر خاص:
چنین کنند بزرگان- ویل کاپی- ترجمه نجف دریابندری (نایاب!)
سیاحت شرق- آقانجفی قوچانی (زندگی نامه نویسنده سیاحت غرب)
جنگ دوست داشتنی- سعید تاجیک (خاطرات جبهه. واقعی واقعی)
عقاید النساء- آقا جمال خوانساری (جهت اطلاع. وگرنه خودم هم رنگش را ندیده ام)
دیپلمات نامه- یوسفعلی میرشکاک
رزیتا خاتون- سیدمهدی شجاعی
یک لیوان شطح داغ- احمد عزیزی (بله، طنز نیست. ولی نمی شود نخواندش)
امروز بشریت –سیدمهدی شجاعی
یک بغل کاکتوس- گزیده شعر طنز (به اهتمام امید مهدی نژاد/ انتشارات سپیده باوران)
قهوه قند پهلو- گزیده شعر طنز (به اهتمام امید مهدی نژاد)

و درباره طنز: (هر کس خواند برای ما هم تعریف کند!)
اسرار و ابزار طنزنویسی- ترجمه محسن سلیمانی (البته فقط می دانم قرار بوده منتشر شود. به هر حال سلیمانی کتاب های بیخود ترجمه نمی کند)
حدیث قند- ابوالفضل زرویی‌نصر‌آباد
پژوهشي درباره طنز در شريعت و اخلاق- بوستان کتاب قم
تاريخ طنز در ادبيات فارسي- حسن جوادی
روزنامه توفیق و کاکا توفیق- فریده تاریخ
طنزسرایان ایران از مشروطه تا انقلاب- مرتضی فرجیان، محمدباقر نجف زاده
برداشت آخر- رویا صدر
سری مجله "سالنامه گل آقا"
سری مجله "کتاب طنز"

تذکر بسیار مهم: موقع خرید دقت فرمایید. بیمزه یا بی محتوا بودن آثار بر عهده خریدار بوده و کتاب فروخته شده، پس گرفته نمی شود. درباره اسم ناشران هم، از موتورهای جستجو بپرسید. سوال نفرمایید. حتی شما.

 

مشهور اما غریب

مشهور اما غریب
مروری دوباره بر مطهری و آثارش، در گفتگو با نشریه دانشجویی «آینه»

مصاحبه: مصطفی انصاری زاده
تنظیم: علیرضااشرفی نسب


«آینه» نشریه بسیج دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی مشهد، ویژه نامه ای برای سالگرد شهادت استاد مطهری تدارک دیده بودند و از آن جا که خیال می کردند شاید من در این باره حرفی داشته باشم، سراغم آمدند. شما هم خیال کنید این گفتگو لااقل ارزش یک پست وبلاگی را دارد.

 

در سخنان امام (ره) و رهبر معظم انقلاب به دفعات شاهد جملاتي پيرامون شخصيت علمي و فلسفي استاد شهيد مطهري و ضرورت پرداختن به آثار ايشان، خطاب به طبقات مختلف به خصوص جوانان و دانشجويان بوده‌ایم. به نظر شما پيام اصلي اين جملات چيست؟
فکر نمي‌کنم آن چيزي که از امام و رهبري درباره شهيد مطهري و آثارش وجود دارد، آن قدر ابهام داشته باشد که ما بخواهيم تحليل کنيم که چه گفته اند و چرا اين حرف‌ها را زده‌اند. احساس مي‌کنم بايد مسأله ديگری را به جاي اين سوال مطرح کنيم که علي رغم اين همه تأکيد روشن، مکرر و شفاف و مستدلی که امام و رهبري داشته‌اند، چرا امروز بين نيروهاي فرهنگي و انقلابي اين مراجعه به صورت جدي اتفاق نمي‌افتد و آن قدر اين توصيه‌ها و تأکيدات غريب واقع شده که حالا مي‌رسيم به اين سوال که اصلاً علت اين توصيه‌ها چيست؟!

به هر حال دوباره توضیحی درباره علت این تاکیدات بدهید.
سخنان امام و رهبري خيلي واضح است. اين تأکيدات حداقل ناظر به چند وجه است: 1- اصالت، جامعيت و استحکام فکري که شهيد مطهري در آثار خود نشان مي‌دهد. 2_ تنوع، جذابيت، سادگي و همه فهمي کلام شهید است که توانسته آن مباني محکم و انديشه‌هاي عميق را به زبان خيلي ساده، تفصيلي و استدلالي باز کند و در موضوعات متنوع تشريح کند.

با توجه به تجربه سي ساله  مطالعه آثار شهيد مطهري، ممکن است مطالعه آثار استاد با آسيبي هم همراه باشد؟ روش کلي کار با آثار استاد را چگونه مي‌دانيد؟
من اين را قبول ندارم که سی سال تجربه مطالعه آثار استاد را داشته ایم. ما سي سال برخورد شعاري با آثار شهيد داشته ايم. نمي‌گويم کلاً مغفول واقع شده ولي آن‌طور که بايد، ارج نهاده نشده است. پس هنوز به مرحله آسيب شناسي نرسيده‌ايم. هنوز افراد زیادی با آثار استاد آشنا نیستند. متأسفانه نام، ياد، اسطوره و احترام شهيد مطهري سر جاي خودش است، سال به سال هم برايش بزرگداشت گرفته مي‌شود، اما از مباني فکري ايشان به اندازه کافي استفاده نمي‌شود. واقعاً فعالان فکري، فرهنگي و اجتماعي ما خودشان را نيازمند مراجعه به آثار شهيد مطهري به صورت جدي نمي‌بينند. 
رهبري می گوید ما مي‌توانيم مباني فکري نظام را از شهيد مطهري بياموزيم، اما انعکاس واقعي‌ این نکته را به اندازه کافي در فضاي دوستان انقلابي ند‌یده ایم. این برخورد شعاري بايد آسيب شناسي شود. این فضايي که اسم شهيد مطهري و عکسش زياد وجود دارد اما مراجعه جدي و جامع به آثارش وجود ندارد. مراجعه‌اي هم اگر وجود دارد در حد جملات بريده‌اي است که در مسابقاتي مثل "از تو مي‌پرسند" صدا و سيماست يا مسابقاتی که به مناسبت‌های گوناگون با کتاب‌های آن شهید برگزار می‌شود. مطمئناً اين برخورد‌هاي سطحي و مقطعي، ما را با نظام فکري شهيد مطهري آشنا نمي‌کند.

عملکرد نهادهاي مختلف دولتي و غيردولتي در گسترش آثار استاد را چگونه مي‌بينيد؟ نتايج و دستاوردها چه مي دانيد و به نظر شما اشکالات کار کجا بوده است؟
باز هم من عملکرد منسجم و پیوسته ای نمي‌بينم که بخواهم نقد و بررسي‌اش کنم! اگر کاری وجود داشته از همان جنس برخوردهای مقطعي و تفنني بوده. بالاخره به برکت شهرت و در دسترس بودن آثار شهيد مطهري وقتي ايده برگزاري مسابقه‌اي به ذهن کسي مي‌رسد، يکي از گزينه‌ها آثار شهيد مطهري است! انتخاب ها هم اکثراً سليقه‌اي و بدون حساب و کتاب است. هيچ وقت فکر اساسي و جدي نشده که عطش نسبت به مطالعه آثار شهيد مطهري و زمينه سازي براي آشنايي درست مخاطب با اين آثار را چگونه ايجاد کنيم؟ وقتي خود متوليان فرهنگي درک درستي از اين آثار و اين انديشه ندارند طبيعي است در مرحله ترويج يا کاري نمي‌کنند يا کار را ناقص انجام می‌دهند. البته مقصر هم فقط اين متوليان نيستند. خود بچه‌هاي فعال فرهنگي و حزب‌ اللهي که ادعاي کار محتوايي دارند نيز مورد اتهام‌اند. ما عليه آثار شهيد مطهري -و به طور کلی مبانی فکری انقلابمان و اندیشه های امام و رهبری- داریم يک ظلم دسته جمعي - البته مخلصانه و به طور ناخواسته- انجام مي‌دهيم. امام جمله معروفي دارد که «کتاب هاي اين استاد عزيز را نگذارند با دسيسه‌هاي غير اسلامي فراموش شود». حالا ما ظاهراً با نه با دسیسه های غیر اسلامی، بلکه با دسيسه‌هاي شبه اسلامي بنا گذاشته‌ايم که  آثار ایشان فراموش بشود! از جمله اين دسيسه‌ها احساس استغناي ما از اين آثار است و اين‌که شهيد مطهري را در عرض ديگران مي‌بينيم. مثلاً خيلي از فعاليت‌هايي که با عنوان جنبش نرم افزاري و توليد علم توسط بچه‌هاي دغدغه مند انجام مي‌شود بر اساس تئوري‌هايي بنا شده که با نوع تفکر شهيد مطهري و تفکر مبنايي انقلاب در اين موضوع، تعارض دارد. از حجت الاسلام  فلاني و دکتر بهماني ايده‌ها و الگوهايي در باب چيستي علم و غرب و نسبت ما با اين‌ها، در‌مي‌آيد و مشهور مي‌شود و در بین بچه‌ها رواج پیدا می‌کند که وقتی موشکافي مي‌کنيم مي‌بينيم نوع نگاهي که به تمدن، علم، اسلام، تجدد و... در آثار استاد است، با پيش فرض اين حرکت‌ها تعارض دارد. یک بار نمی رویم نگاه مطهری به اسلام و تجدد را مورد دقت قرار بدهیم و با مشهورات رایج غربشناسی و غرب ستیزی مقایسه کنیم، بعد هم دلمان خوش است که بر اساس ديدگاه‌هاي امام و رهبري مشغول فعالتیم.

دانشجويان با هدف پاسخ به کدام بخش از نيازهاي خود می توانند به آثار استاد مراجعه کنند؟
به نظر من پاسخ اغلب نيازهاي فکري جامعه امروز در آثار شهيد مطهري وجود دارد. لازم نيست تعيين کنيم چه کسي براي گرفتن پاسخ به آثار استاد مراجعه کند. مهم اين است که در برابر نيازهاي ما اولاً پاسخ‌ها از منبع و محل اتکاي محکمي برخوردار است و مي‌توانيم اطمينان داشته باشيم پاسخ‌هاي استاد دم دستي و سطحي نيست، ثانياً تنوعي در موضوعات آثار استاد هست که کمتر ما را دست خالی می گذارد. حالا چه در موضوعاتي که استاد مستقيماً آن را مطرح کرده و به آن‌ پاسخ داده و چه غير مستقيم به آن پاسخ داده، يعني براساس مدل فکري ایشان مي‌توانيم به پاسخ مطلوب‌ برسیم.
در واقع بيش از ديدگاه‌هاي خاص شهيد، مدل فکري و به تعبير رهبر انقلاب «هندسه فکري» شهيد مطهري براي ما مهم است. اگر بر اثر ممارست در مطالعه آثار شهيد به آن هندسه فکري برسيم مي‌توانيم از آن نظام معرفتی، براي پاسخگويي به نيازهاي مختلف امروز جامعه استفاده کنيم.

چرا از همه جا مطالعه آثار شهيد مطهري، که بیش از سه دهه از عمر آن می‌گذرد؟
مسائل فکري و اجتماعي معاصر ما، ماهيتاً با آنچه در دهه‌هاي گذشته وجود داشته آن چنان تفاوت نمی‌کند. در واقع شهيد مطهري به سوال‌هاي اين عصر و دوره زماني پاسخ مي‌دهد. 
ضمن آنکه اگر ما در دهه‌هاي گذشته کساني را به جامعيت، تنوع و استحکام شهيد مطهري در موضوعات مختلف داشتیم، شايد لازم نبود آن‌چنان بر مطالعه آثار شهيد مطهري تأکيد کنيم. واقعيت اين است که گر‌چه افرادی داریم که خلأ شهيد مطهري را تا حدود زيادي پر کرده‌اند، ولي هم‌چنان از شخصیتی هم‌ارز این استاد شهيد محرومیم.
ممکن است کسي خدشه کند که چه تضمینی وجود دارد اين نظام فکري، یک نظام فکري مطلوب و بدون خطا باشد؟ ما ادعا نمي‌کنيم که آثار شهيد مطلقاً خطا ندارد. ولي از آن جايي که این آثار بيش از آن که تلقين کننده باشد، آموزنده، استدلالي و تفکر پرور است، مطمئناً کسي که از طريق آثار شهيد با منظومه مسائل فکري و ديني آشنا مي‌شود آنچنان رشد فکري پيدا مي‌کند که حتي ديدگاه‌هاي خود شهيد مطهري را هم مي‌تواند نقد کند. به عبارت دیگر استاد مطهری واقعاً انديشيدن را به ما آموخت نه انديشه‌ها را.

چرا تنها آثار و تفکر يک نفر؟
براي کسي که مي‌خواهد تازه وارد گردونه مباحث ديني و فکري شود مهم آن است که با يک تفکر منسجم مواجه باشد. البته اگر کسي توانست يک نظام فکري منسجم پيدا بکند و آن را با اتکا به تأمل و تفکر خود و رجوع به مباني اصيل ديني محکم‌تر کند، قاعدتاً علاوه بر شهيد مطهري مي‌تواند از ديدگاه‌ها و آثار خيلي از متفکران ديگر استفاده کند. ولي آن انسجام و يک‌پارچگي که در آثار و مدل فکري شهيد مطهري است، اين زمينه مطلوب را در اختيار ما قرار مي‌دهد که رشد فکري خود را از خلال آثار شهيد به دست آوریم.

نمی‌توان به جای آثار شهيد مطهري مستقيم به قرآن و منابع اصلي دين مراجعه کرد؟
کسي نمي‌تواند ادعا کند که خواندن آثار شهيد مطهري ما را از مراجعه مستقيم به منابع اصلي دين بي‌نياز مي‌کند. اتفاقاً مطالعه آثار شهید مطهری این قدرت را به ما می‌دهد تا مراجعه‌ مان به منابع اصلي دين؛ دقيق‌تر و حساب شده‌تر باشد. اما اگر کسي اين تلقي را داشته باشد که قرار است آثار شهيد مطهري آخرين نقطه رشد فکري او باشد سخت در اشتباه است. شهيد مطهري براي اشخاصی همچون ما که متخصص و متبحر در معارف اسلامي و ديني نيستيم مي‌تواند مقدمه‌ای بسيار عالي براي رسيدن به آن منابع اصلي باشد.

روش کار شهيد در آثارش چگونه است؟ آيا در مراجعه به آثار استاد نکاتي را به عنوان شرطی برای گرفتن نتيجه مطلوب مي‌دانيد؟
در مطالعه مستمر آثار شهيد مطهري، خواننده خود به خود مدل فکري شهيد مطهري و چگونگی پاسخگویی به مسائل مختلف را درک خواهد کرد. اما اجمالاً مي‌شود به چند نکته در مورد روش‌شناسي شهيد مطهري اشاره کرد:
اول اين که مطهری از پاسخ دادن به صورت مسئله‌هاي انحرافي خودداري مي‌کند. خيلي‌ها از اين‌که از اساس دنبال پاسخ به يک سؤال کاذب‌اند غافلند. شهيد مطهري وقتي يک سؤال مطرح مي‌شود ابتدا خود سؤال را حلاجي مي‌کند و بعد با يک ديد واقع‌بينانه به صورت مسئله، دنبال جواب مطلوب مي‌گردد. مثلاً اگر بحث علل انحطاط مسلمين مطرح مي‌شود اين را به صورت يک مفهوم سربسته که ما مسلمين دچار انحطاط هستيم نمي‌پذيرد. سوابق مثبت و درخشان مسلمين را بازخواني مي‌کند، بيداري اسلامي موجود در عصر حاضر را مورد توجه قرار مي‌دهد، به جريان زنده و پويايي که تفکر اسلامي مستقل از تمدن اسلامي دارد آگاه است. بعد با احتساب اين نقاط مثبت این نقطه منفي را که چرا ما در حال حاضر به لحاظ تمدني حرف اول را در دنيا نمي‌زنيم، مورد آسيب شناسي قرار مي‌دهد. 

نکته دوم اين که شهيد مطهري در مسیر رسيدن به ديدگاه درست، از افراط و تفريط پرهيز مي‌کند و به تعبير خودش سعي مي‌کند نه دچار جمود شود و نه جهالت. يعني نه آن‌چه را که به عنوان سنت‌ها و کليشه‌هاي فکري و اجتماعي وجود داشته به جاي دين جا بزند و بخواهد متعصبانه از آن‌ها طرفداري کند و نه با انفعال و خود‌باختگي در برابر ديدگاه‌های جديدي که در جامعه و جهان مطرح مي‌شود، مباني محکم و اصول خدشه‌ناپذير دين را تفسير‌هاي من درآوردي بکند و آن قدر تغييرشان بدهد که آن مباني به مذاق روزگار خوش بيايد. شهيد در اين راه اخلاص و مقاومت بسیاری از خود نشان داد و خيلي وقت‌ها به خاطر مطرح کردن ديدگاه درست اسلامي مورد حمله و خدشه اجتماعي واقع شد. وقتي مسئله حجاب را مطرح کرد خيلي از کساني که نگاه سنتي به حجاب داشتند، او را متهم کردند که دارد بي‌حجابي را ترويج مي‌کند. از آن سو، در دوره‌اي که فضاي روشنفکري، غرب زدگي و -به طور ويژه- شرق زدگي و تقليد از ديدگاه‌هاي کمونيستي وجود داشت، به نقد تفسيرهايي که فقط جنبه اجتماعي دين را بیان می کرد و معنويت آن را پنهان می‌ساخت می‌پرداخت. اصلاً کساني که شهيد را ترور کردند جرياناتي بودند که از اين جهت مورد نقد شهيد مطهري واقع شده بودند. شهيد مطهري هم از سمت متحجران و هم از سمت متجددان مورد حمله واقع مي‌شد، آن هم فقط به خاطر استقلال و انصاف فکري‌اش. 

يک دانشجو در شروع و ادامه حرکت به آثار شهيد مطهري با چه آسيب‌هايي ممکن است همراه باشد؟
فکر مي‌کنم اگر خواننده آثار استاد، شرط عقلانيت را رعايت کند خود را از مواجهه با آسيب‌ها مصون داشته است. اگر کسي برخورد مقلدانه با آثار شهيد مطهري داشته باشد و ديدگاه‌هاي شهيد مطهري را فارغ از آن‌که چه استدلال‌هايي پشتش وجود دارد بپذيرد، قاعدتاً دچار آسيب مي‌گردد. اما اگر کسي ذهنش باز باشد و دنبال اين باشد که مدل فکري شهيد مطهري را بفهمد، کتاب‌هاي شهيد مطهري را مورد مباحثه و سوال و جواب قرار دهد و نحوه تفکرش را با اتکا به تجربه فکري شهيد مطهري رشد دهد، مي‌تواند از ذخيره فکري شهيد مطهري به بهترین شکل استفاده کند. 

ويژگي منحصر به فرد شخصيت علمي و فلسفي شهيد مطهري در اسلام شناسي چيست؟ شهيد نماينده چه تفکري است؟
يکي از ويژگي‌هاي شهيد مطهري نگاه جامع به معارف ديني است. منظورم فقط اين نيست که در علوم مختلف تبحر دارد. خيلي‌ها شهيد مطهري را با اين ويژگي که در رشته‌هاي مختلف تخصصي ديني صاحب نظر است مي‌شناسند. اين‌ درست هست ولي ويژگي خاص شهيد مطهري نيست. صد‌ها نفر داشتيم و داريم که توانسته اند بين علوم مختلف اسلامي جمع کنند. اما نگاه جامع و يکپارچه به معارف ديني مقوله ديگري است. اين که ما کل سيستم آموزه‌هاي ديني را يکپارچه و هدف‌مند ببينيم و بتوانيم نسبت‌ بين معارف ديني مختلف را برقرار کنيم، اولويت‌ها و ضرورت‌ها و اهم ومهم را بشناسيم و ارزش‌هاي اهم ديني را فداي مهم ها نکنیم مهم است.

ويژگي ديگر شهيد مطهري اين است که در مواجه با مسائل کاملاً نياز محور است. گاهی به مسائل مطرح در جامعه‌ پاسخ مي‌دهد، و گاهی با هوشمندي خلأ‌ها و نيازها را ‌شناسایی کرده و بر اساس فاصله‌اي که بين وضعيت موجود و وضعيت مطلوب از ديدگاه ديني مي‌شناسد، معارف ديني را با توجه به آن نیاز بازخواني مي‌کند. 
خيلي از کساني که در حيطه معارف اسلامي‌اند ناظر به نياز کار نمي‌کنند. در رشته‌اي تخصص پيدا مي‌کنند و محصول مطالعه و تفکر خود را در اختيار ديگران قرار مي‌دهند فارغ از اينکه نياز و اولويت جامعه در حال حاضر چیست. درست نقطه مقابل شهيد مطهري که به گفته خودش از يک مدتي، ديگر حتي يک صفحه کتاب هم به ميل خود نمی خوانده. 

مطالعه آثار استاد به صورت "سير مطالعاتي" روش رايج و پر‌طرفداري است که توسط افراد و نهادهاي مختلف و به صورت‌هاي متنوع مطرح و اجرا مي‌گردد. اين روش چه مزيت‌ها و معايبي دارد؟
دوباره من ترديد دارم اين روش خیلی رايج و در عمل پرطرفدار باشد. درست است که در مورد آن سر و صدا زياد است، اما سؤال  من این است که واقعاً چند درصد از کساني که ادعا مي‌کنند کار فکري و فرهنگي مي‌کنند و دغدغه اجتماعي و انقلابي دارند با آثار شهيد مطهري آشنایند؟ خلأ اصلي در مورد مطالعه آثار شهيد، نبود عطش است.
مطالعه آثار شهيد باید در پاسخ به يک عطش واقعي باشد. حالا شکلش می تواند فرق کند. يک راه سير مطالعاتي است که اگر کسي حوصله، توان و مديريت زمان داشته باشد خوب است که آثار را نه يک بار بلکه چند دوره مطالعه کند و در هر دوره به نکات عميق‌تري دست پيدا کند. در عين حال اگر کسي اين کار را نکند باید يک حداقلي را ناظر به نيازهايي که برايش پيش مي‌آيد برای خود در نظر بگیرد. چرا بعضي از دوستانی که احساس مي‌کنند در فعاليت‌شان امر به معروف و نهي از منکر مي‌کنند يک بار مقاله کوتاه امر به معروف و نهي از منکر شهيد مطهري در کتاب ده گفتار را نمي‌خوانند؟ چرا احساس بي‌نيازي مي‌کنند و مقدمه کتاب داستان راستان را که به غلط مشهور شده براي کودکان و نوجوانان نوشته شده، و مانيفست بزرگی برای کار فرهنگي مردمی است مطالعه نمي‌کنند؟  پس ابتدا مشکل ما احساس نیازی است که نداریم. آن که رفع شد، چه مطالعه موردی و چه مطالعه بر اساس سیر مطالعاتی اگر با روشهایی که قبلاً عرض کردم انجام شود، می تواند برکت داشته باشد.

به آن دسته دانشجوياني که تا به حال مراجعه‌اي به آثار استاد نداشته‌اند و يا مراجعه آن‌ها اتفاقي و گذرا بوده چه توصيه‌اي داريد؟ با توجه به مخاطب نشريه ما کدام آثار را براي شروع پيشنهاد مي‌کنيد و چرا؟
واقعین این است که با توجه به نیازهای مختلف، سليقه‌هاي مختلف و توان های مختلف، سير و کتاب‌هاي مختلفي مي‌توان معرفي کرد. هر کسي که شروع به مطالعه آثار شهيد کند شيريني و لذت آن را درک خواهد کرد. حالا می شود از آثار ساده‌تر و کلي‌تر شرووع کرد، مثلاً آزادي معنوي، داستان راستان با مقدمه‌اش، ده گفتار، حماسه حسيني، جاذبه و دافعه علي، سيري در نهج البلاغه، سیری در سیره ائمه اطهار و ... . از اول هم هول نداشته باشد که آثار پيچيده شهيد مطهري با عناوين دهان پر کن را مطالعه کند! کتاب‌هايي که نام بردم کتاب‌هاي جمع و جوري‌اند با محتواي ساده و جذاب که مي‌توانند مقدمه مطالعه ساير آثار شهيد مطهري باشند.



پیش تر، در پلخمون:

بزرگها بخوانند، بزرگان نخوانند! (دمی با مشهورترین و مظلومترین کتاب استاد مطهری)

جاذبه و دافعه ی مطهری (حاشیه ای بر چهره ی روشنفکری استاد)

همچنان مظلوم (نقدی بر نسبت ما و استاد)

و اما مطهری...

آخرین اخبار از اکران «اخراجیهای چهار»

هر چه ما می خواهیم از اخراجی ها دفاع نکنیم، نمی گذارند! سبزها کپی اخراجیهای ۳ را منتشر کرده اند، به انتقام خون شهداشان! و در پی این اقدام شجاعانه و فرهنگی، پلخمون مرتکب چند خطی شده است که تقدیم می گردد. حسین قدیانی، محمد پورغلامی، کمانگیر، منچ، جاپارک، طنز سیاسی و غیره نیز به طنز یا جدّ در این موضوع نوشته اند یا خواهند نوشت به امید خدا. کسی از دیگر دوستان طنزپرداز اگر کاری کرد، بی خبر نگذارد.

 

نوروز 1392

آخرین اخبار از اکران «اخراجیهای چهار»


راهکارهای انتقام گیری از اخراجیهای 4 ابلاغ شد
در پی موفقیت فیلم سینمایی اخراجی های 4 در گیشه، سایت کلمه در یادداشتی، مردم خداجو را به انتقام گیری از ملیون ها شهید راه سبز آزادی و مبارزه با آخرین صحنه آرایی خطرناک مسعود ده نمکی فراخواند. در این یادداشت توصیه شده است برای تحکیم بیش از پیش صداقت، اخلاق و آزادی تنها از روش های مطمئنه ی زیر بهره گیری شود:
1- فروش باقالی و لبوی مسموم در مسیرهای منتهی به سالن های اختصاصی اکران اخراجیها.
2- مسدودکردن مسیرهای مذکور از طریق شعله ور کردن آتش انتقام از ندا و سهراب و غیره، در سطل های همیشه سبز زباله.
3- تکثیر پول های تقلبی در مشتریان بالقوه اخراجیها شامل طبقات فرودست و بعضاً ریشوی جامعه.
4- تعویض یواشکی کاغذهای نصب شده بر سر گیشه ها، جهت هدایت مشتریان اخراجی های 4 به گیشه فیلم های تولید شده توسط اساتید اخلاق، بالاخص فیلم سینمایی «چیزهای توی جیب اشکان».
5- ناامن کردن فضای اکران از طریق خودسوزی در سالن های سینما، مشتعل کردن پرده ها، عملیات انتحاری در گیشه و گروگان گیری از کسانی که به هر نحوی خود را به سالن ها می رسانند.
6- آگاه سازی عمومی از طریق قرار دادن تیوب های شخصی و خانوادگی ده نمکی بر روی اینترنت و تکثیر لینکهای آن از طریق سایت بالاترین. کلیپ سازان داوطلب در سال 88 اکنون نیز برای نقش آفرینی در این تیوب ها، اعلام امادگی کرده اند.
7- تبدیل اخراجیهای 4 به ده کلیپ 10 دقیقه ای و ارسال آن از طریق بلوتوث در تمامی میادین شهر، محافل خانوادگی، مساجد سبز، تاکسی سبز، سلمانی سبز و غیره.
8- تحت تاثیر قراردادن عواطف بینندگان اخراجیها با برافراشتن پلاکاردهایی به یادبود شهدای جنبش در سال 88، کشتار کوی دانشگاه در سال 78 و قتل عام مرغان منافق در سال 67.
9- تقاضای تکرار مجدد اکران اخراجیهای 4 برای روشن شدن تقلب در اکران نخست، و رد هرگونه پیشنهاد برای بازشماری گاوصندوقهای سالن های سینما.
10- در صورتی که هیچ یک از راهکارهای فوق موثر نیفتاد، استفاده ی نیم تنه از جکوزی سرد به صورت روزانه، و حفظ آرامش تا فرصت مجدد انتقام گیری توصیه می شود.
 
رهنورد: تکذیب می کنم
روابط عمومی دفتر پروفسور زهرا رهنورد با اشاره به افتتاح قریب الوقوع بنیاد «رزا» هرگونه موضع گیری وی درباره اخراجیهای 4 را تکذیب کرد. در فکس این روابط عمومی آمده است: پروفسور رهنورد هم اکنون با همکاری خیرین داخلی و جوایز خارجی در حال تاسیس بنیاد «رزا» (روشنفکرترین زنان ایرانی) بوده و هرگونه اظهار نظر درباره مسائل اخیر سینمایی را رد می کند. این فکس افزوده است: مواضع دکتر رهنورد همواره بر اساس اطلاعات آماری دقیق و نظرسنجی های معتبر تدوین و منتشر می شود و تا اطلاعات روشنی درباره ریشه نژادی مسعود ده نمکی و اصغر فرهادی به دست نیاید، وی در این مورد اظهار نظری نخواهد کرد. در پایان با ابراز گلایه از نسبت های ناروایی که از سوی جامعه طنزپرداز کشور به دیدگاه های جامعه شناختی و آماری این بانوی روشنفکر ایرانی وارد شده، از عموم مطلعین خواسته شده است هرگونه اطلاعات خود درباره محدوده جغرافیایی روستاها یا قبایلی به نام های «فرهاد» و «ده نمک» را در اختیار دفتر بنیاد رزا (فعلاً مستقر در موسسه نجات زنان) قرار دهند.

پایان سکوت خانه سینما و سایر دوستان
در واکنش به کپی غیرقانونی اخراجیهای 4 و قاچاق نسخه های تکثیر شده آن، سرانجام خانه سینما و جمعی از تولیدکنندگان و کارگردانان شهیر کشور، سکوت خود را شکستند. در بیانیه ای که خانه سینما و سایر دوستان به مناسبت تبریک آغاز سال 1392 خورشیدی به عموم هموطنان صادر کرده اند، می خوانیم: بر همگان واضح و مبرهن است که منازعات سیاسی دون شأن هنرمند بوده و ما به این کارها کار نداریم. گفتنی است مسعود ده نمکی در پی صدور این بیانیه به شدت شرمنده و منت دار جامعه سینمایی کشور شده و وبلاگ خود، فروش مختصر اخراجی های 2 و 3 را نیز مدیون حیات پویا و پررونق سینمای کشور و این گونه بنده نوازی های حرفه ای خواند.

موسوی: مردم بهتر می دانند که به کدام سالن رفته اند
میرحسین موسوی در 2013مین بیانیه خود با تاکید بر این که آمار استقبال گسترده از اخراجی های 4، یک آمارسازی تقلبی جدید بوده و اساساً هیچ کس به دیدن این فلیم نرفته است، تصریح کرد: فروش زیادتر از حد تصور این فیلم، به مدد تخلفات گسترده در روزهای اکران، از جمله نصب پوستر اخراجیها بالای سر گیشه ها صورت گرفته است. در ادامه این بیانیه که باز هم سایت کلمه سبز آن را منتشر کرده، می خوانیم: کسانی که به سالن های تاریک سینما رفته اند خود بهتر می دانند که به چه فیلمی پول داده اند. موسوی همچنین در بیانیه خود آورده است: طبق گزارش های وسیع و دقیقی که هم اکنون از سراسر کشور به دست ما رسیده است، بنده با قاطعیت بالا اعلام می کنم کسانی که به سالن های سینما هجوم برده اند در اثر گرسنگی ناشی از هدفمندی یارانه ها، فقط و فقط قصد خرید چیپس سرکه نمکی و ساندیس سیب موز داشته اند و در حقیقت برای دستیابی به بوفه سینما به ناچار بلیت های تحمیلی اخراجی های 4 را خریداری کرده اند.

جلبش دانشجویی به میدان آمد
انجمن کاملاً اسلامی دانشگاه غیرانتفاعی خاقانی، در انتقام از دوازده هزار شهید خود در جنبش سبز سال 88، سرویسهای رایگان ایاب و ذهاب برای رفتن به هر فیلمی جز اخراجیهای 4 را تدارک دیده است. این دانشگاه که در سال 1391 و به همت تنی چند از آقازادگان تحصیلکرده و غیرسیاسی تاسیس شده است، محوطه دانشگاه را نیز برای برپایی نمایشگاهی با موضوع «هنر برای هنر و آزادی بیان» در اختیار انجمن اسلامی مزبور قرار داده است. دانشجویان در این نمایشگاه، با چارچوبهای هنر، آزادی و جمهوریت آشنا شده، به ضرورت پایبندی همگانی به مصالح اقشار فرهیخته و حتی فداکاری غیرایدئولوژیک در مسیر حراست از این مصالح التفات یافته و سپس دسته دسته به سمت سرویس های فوق الذکر راهنمایی می شوند.
گفتنی است انتظامات اتوبوسهای ایاب و ذهاب، موظفند در مقصد اطمینان حاصل کنند دانشجویان به سالن اخراجی ها جیم نکرده، از بوفه ساندیس نخریده و در صورت ارتکاب این جرایم اقلاً در مسیر بازگشت، فیلم را تا انتها برای سایرین تعریف نمایند تا انگیزه ارتکاب مجدد این خیانت کثیف از بین برود. شنیده ها حاکی است انجمن کاملاً اسلامی دانشگاه آزاد واحد نیاوران نیز با الهام از استقبال فراوان دانشجویان از این راهکار، جلسات نقد فیلم خود را به جلسات تعریف فیلم تغییر داده است.

اصغر فرهادی فیلم بعدی خود را کلید زد
اصغر فرهادی که پس از پیروزی غافلگیرکننده «جدایی نادر از سیمین» بر اخراجیهای 3 اکنون با فیلم «چیزهای توی جیب اشکان» در حال رقابتی گرم با اخراجی های 4 است، از کلید زدن فیلم بعدی خود در برلین خبر داد. این فیلم که احتمالاً «درباره مرام و معرفت پدی» نام دارد، درباره مرام و معرفت خرسی نقره ای به نام پدی است که بیننده در اواسط فیلم متوجه می شود حتی زندگی ایرانیان مهاجر هم پست تر و نکبت تر از زندگی این حیوان بی گناه است. سازمان چریک های فدایی خلق، بی.بی.سی فارسی و موسسه آمریکایی نجات زنان در تحلیل ها و برنامه های واقعاً جداگانه ای، این فیلم را یکی از شاهکارهای تاریخ سینمای اخلاقی جهان تلقی کرده اند که اگرچه هنوز تولید نشده اما شمار گسترده ای از مخاطبان را به خود جذب کرده است.

این مطلب در وبلاگ ده نمکی

 

برای امت اسلامی/5

 
 
*
 
 
تلألؤ انقلاب موسی
چند خطی برای برادران و خواهران بحرینی ام
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
مَرَجَ البحرَینِ یَلتـَقیان
بینَهما برزخٌ لایَبغیان
فـَبـِأیّ آلاءِ ربّـِکما تُکذّبان
یخرُج مِنهُما اللؤلؤ و المَرجان
فـَبـِأیّ آلاءِ ربّـِکما تُکذّبان...
خدا رحمتت کند بوعزیزی
که هر چه آتش است از گور تو بلند می شود
با آن گاری نیم سوزت
که حالا دیگر دودش به چشم همه مان رفته.
اگر تا بازار بهاره صبر می کردی
عید امسال مان عزا نمی شد
وجدان مان به زحمت نمی افتاد
و راحت
پای تلویزیون نشسته بودیم
و بجای دل و روده
و زخم و خونابه
داشتیم برای سی امین بار
آخرین گزارش از خرید عیدانه در تهران را
در صدر اخبار می دیدیم
- می بینم که دستتون پره، شما چی خریدین؟
دیشب خان عمو
برای کمک به جهان عرب
دل به دریا زد
و پرتقال مصری خرید
اما خان دایی سخت معتقد بود
چرا پرتقال بم نخریم؟
چراغی که به خانه رواست... .

*

رجب اردوغان فهمید
اما بعضی از حضرات شریعت پناه
هنوز نفهمیده اند که کل یوم عاشوراء.
مدام قسم می خورند، ورد می خوانند
که «حربٌ لمَن حارَبکم إلی یومِ القیامة»
اما حیران مانده اند
دم خروس را کجا قایم کنند
و به کجای شیعیان بحرین ایراد بگیرند
وقتی برچسب ناصبی دیگر نمی چسبد.
لعَنَ اللهُ آلَ ابي سفیانَ و آلَ مروان
و آلَ سعودٍ و آلَ خلیفة
و لعن الله اُمّة ً رَضیَت بذلک
إلی یوم القیامة.
نه
این بار شما نه نزد بقایای انجمن خیریه حجتیه مهدویه،
که نزد عامّه متهمید
به شیعه بودن
ایرانی بودن
لولو بودن.
ابولؤلؤ که خلیفه بکشد
لابد خود لؤلؤ می خواهد آل خلیفه را بکشد
مگر همین شما نبودید که به عکس آل خلیفه
نگاه چپ انداختید؟
لابد اگر به خودتان باشد
فردا می خواهید مثل الزیدی
کفش هم به صورت اوباما بیندازید
پای هلال شیعی مروارید بریزید
توی صندوق، رأی بیندازید
روز قدس بیرون بریزید
و مثل ایران دموکراسی بی اجازه راه بیندازید
از آن دموکراسی های بیش از اندازه.
پس قبول دارید کشتنتان چقدر ثواب دارد
برای وهابیت حُسن مآب نداشته باشد
برای شما شهادت طلب ها که جنان دارد...

جامعه جهانی
برای همین
سگهای آل سعود را رها کرده
و سنگ ها را بسته
نه مثل علی
که سنگها را می بست بر شکم
اما سگهای هار را رها نمی کرد
تا برای بوقلمونهای هزار رنگ حجاز و شام
سفره ناهار پهن کنند
و توی شکم گرسنگان حجاز و یمامه پارس کنند

*

عذر ما که پذیرفته است اگر کمی دودلیم
و سطل آب مان را نمی ریزیم
تقصیر وقایع روز است که سرمان را شلوغ کرده
بچه ها مشغول چهره نگاری سفیانی اند
دارند روی ژن آل خلیفه تحقیقات می کنند
و جدیدترین شبهات وهابیت را جواب می دهند.
شما هم کمی حق بدهید
در علائم ظهور
اسمی از بحرین نیامده!
کار کار خودتان است
که جاده را صاف کنید
برای آن که می آید
و راه می بندد بر سیر نزولی اسلام
به‌دست اسلام سعودی.
البته که خائن الحرمین الشریفین زحمت کشیده
همت کرده
و تمام قرائت های قرآن را جمع کرده است
از عبدالباسط‌ترین‌شان، لیبرال‌دروغراسی
تا عبدالقابض‌ترین‌شان، طالبان
و الجمع مهما امکن...
بهتر است از طرح های دست و پاگیر عدالتخواهانه
کارهای «عقربُ» لِـلــتقوی.
البته که کلیدداری کعبه هم شغلی است
اما در مصحف علی آمده
عدل از جود بهتر است
و هر دو از تجوید.
و قرآن ناطق که بیاید
مصحف علی را باز می کند
دوباره بحث سیاسی تنزیل و تأویل راه می اندازد
کنار کتاب ترازو می گذارد
و آیه قسط را
با حدت و شدت
تا حدید و شدیدش آنقدر می خواند
تا حدود قرآن بر حروفش بچربد
و رسم‌العدلش بر رسم‌الخطش.
می دهد مصاحف را دوباره بنویسند
به خط ابوذرطه
و فیء را آن چنان تقسیم می کند
که داد شیوخ و آقازاده ها در بیاید

*

کار کار خودتان است
خل بازی های قذافی سر همه را گرم کرده
و در شلوغی این جنگل
هیچ کس این گوی درخشان را نمی بیند
و بحرین را بُحران حساب نمی کند
پس به صدفهای خلیج بگو
این قدر دست روی دست نگذارند
بغضی را که در گلوشان گرفته
بیرون بریزند
تا خلیج
غرق مروارید شود
و سیل بحرین
بگذرد از بین النهرین
از فرات تا نیل
مصر تا مراکش
و آل سعود و آل قذافی و آل مبارک در اقیانوسش بلعیده شوند
چون فرعون در نیل
و تلألؤ انقلاب موسی صادر شود.
بگو اگر دیر بجنبند
آل خلیفه قسم خورده است
به زور هم که شده انگشت به حلق تان بیندازد
و مرواریدهای صادراتی را
برای گردنبند هیلاری
و ملکه انگلیس تحفه بفرستد.
بگو مادران منامه
لالایی فتح برای لؤلؤ و مرجان هایشان بخوانند
و از لشگرکشی "ملِک عبــ"ـرهه نترسند
که خون بر شمشیر پیروز است
گوهر بر گلوله
و سجیل بر فیل.
و بشارتی از بعثت
همیشه بر بال های ابابیل بوده است...


کارگاه طنز مکتوب

 
«کارگاه فشرده طنز مکتوب»

6 تا 11 فرودین ۱۳۹۰ (صبح ها)

 
ثبت نام تلفنی: 26 و 28 اسفندماه
05117247368 و ۰۵۱۱۷۲۸۵۲۰۵
دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی
 (مشهد، قرنی ۳۱، پ ۱۶)
 
 
همین!
فقط این که:
1. شرط حضور در کارگاه ارائه یک نمونه متن طنز است، قوی یا ضعیف، بد یا خوب، باربط یا بی ربط.
2. کارگاه را خودم می گردانم.
و 3. رویکرد محتوایی کارگاه، کاملاً ناظر به مسائل اخیر ایران و جهان با جهت گیری محتوایی انقلاب اسلامی است.
 
 

برای امت اسلامی/4

ده كاري كه رسانه براي مصر و تونس نمي كند

(این یادداشت در شماره پنجم نشریه 9 دی چاپ شده است)


اين، فهرست ده كاري است كه رسانه هاي ما –اعم از ملي و غيره- درباره انقلاب مصر و تونس انجام نمي دهند. يا از آن جا كه رسم شده منتقدان را با امر به ارائه راهكار، سر كار بگذارند، مي توان چشم ها را شست و جور ديگر ديد و گفت: اين فهرست ده پيشنهادي است كه در كمال محبت و همدلي مي توان در اين موضوع به دوستان صاحب رسانه ارائه داد. البته اين نكات تماماً بانظر به شبكه هاي داخلي و ناظر به روشنگري براي مخاطب داخلي آن هم از نوع عمومي (و نه بينندگان خاص شبكه 4 و 6) نوشته شده است.


1-كشورهاي عربي منطقه، تاريخچه شان، فرهنگ و سياست شان و اشتراكات و افتراقات شان با ما معرفي شوند. حتي در كمال سكولاريسم هم، مردم حق دارند بدانند رسانه ها دارند درباره انقلاب و اعتراض در چه جور جايي حرف مي زنند. آيا مصر فقط سرزمين اهرام افسانه اي است كه جنبش اعتراضي مردمش ناگهان از غيب هويدا شده است؟ و آبا تونس تنها سرزمين پدري علامه تيجاني است؟


2- مي توان «هويت انقلابي» مردم را با بازخواني تقابل اسلام ناب محمدي (ص) و اسلام امريكايي (با تاكيد بر اسلام مبارز و نفي همزمان طواغيت و اسلام سازش) بازسازي كرد.


3- مي توان «هويت جهاني» ايرانيان را با بازخواني تقابل اسلام ناب محمدي (ص) و اسلام امريكايي (با تاكيد بر اسلام بدون مرز و نفي ملي گرايي و محافظه كاري)، به ميان كشيدن مجدد بحث صدور انقلاب و نشان دادن تاثير انقلاب اسلامي ايران بر ملل مستضعف جهان بازسازي كرد. در حالي كه شورشيان سبز در كمال وقاحت براي شبيه سازي وقايع اخير با فتنه اخير تقلا مي كنند، سيستم رسانه اي ما در تطبيق روشن اين رخدادها با آرمان ها و پيش بيني هاي خميني كبير، اين گونه كوتاهي مي كند.


4- بايد از وقايع مصر و تونس و ساير كشورهاي عربي توسط خبرنگاران اعزامي، گزارش لحظه به لحظه داده شود و توسط مستندسازان، گزارش هفته به هفته. راستي چرا هميشه خبرنگاران ايراني بايد در اين صحنه ها غايب باشند و رسانه هاي ما مصرف كننده اخبار دست دوم رسانه هاي پيشتاز غربي و عربي؟


5- با توجه به اين كه اولين بهانه براي عدم تحقق چنين كارهايي، نداشتن نيرو و خلأ ايده است، نيروهاي مردمي و فعالان تشكل هاي مردم نهاد كه در حوزه جهان اسلام فعالند بايد سازماندهي و استفاده شوند.


6- بايد توليد متن، موسيقي، كليپ، درام و ... براي مخاطبان مختلف با سنين و علائق مختلف، جهت ايجاد حس وحدت و تعلق نسبت به مسلمانان جهان در دستور كار برنامه سازان مختلف و نه فقط گروه هاي سياسي قرار گيرد.


7- تحقق پيشنهاد فوق هم مانع و بهانه زياد دارد! در عوض پخش مستندهاي جديد بين المللي با موضع استكبارستيزي و استبدادستيزي در جهان اسلام و پخش مجدد تصاوير، اخبار و مستندهاي سال هاي اول انقلاب كه در موضوع جنبش هاي اسلامي فعال در سطح جهان، در رسانه ملي توليد يا پخش شده بوده است، پيشنهاد مي شود.


8- همه چيز در تحليل خلاصه نمي شود و تحليل هاي بدون توصيف راه به جايي نمي برند. دعوت حضوري از فعالان عربي يا طلاب خارجي در حال تحصيل در قم و مشهد و تهران، در برنامه هاي زنده تلويزيوني و راديويي مي تواند به تبيين عيني و روايتگري شفاف از فضاي كلي كشورهاي در حال انقلاب و نيز وقايع اخيرشان كمك بي نظيري كند.


9- در امر تحليل هم، دايره كارشناسي و معناي كارشناسي بايد شكسته شوند. تعداد زيادي هنرمندان و مستندسازان و روحانيون و مبلغان جوان دنياديده داريم كه نه تنها براي توصيف، بلكه براي تحليل شرايط هم بر كارشناسان كلاس ديده و باكلاس(!) ترجيح دارند.


10- بازخواني تاريخ مقاومت و جهاد اسلامي در كشورهاي اسلامي عموماً و كشورهاي عربي خصوصاً، يك نياز جدي است. سيدجمال و حسن البناء كه بودند و چرا به پيروزي نهايي دست پيدا نكردند؟ اخوان المسلمين چه جرياني است و با انقلاب اسلامي چه نسبتي دارد؟ راشد الغنوشي چه تفاوتي با ساير رهبران انقلابي عرب دارد و بر جريانات پيشين خود چه نقدي دارد؟ هر كدام از اين سوالات ومسائل مشابه حداقل سوژه يك مستند جذاب تاريخي و سياسي اند.

 

تکمله:

۱. درباره تولید محتوای موثر وبلاگی، با بحث مختصری در خدمت دوستان همولایتی بودیم که بعضی سرفصل هایش را می شود این جا پیدا کرد. تا حدی گنگ است؛ اگر عمری بود تفصیلش خواهم داد و در دلش مثال و نمونه خواهم افزود.

۲. این هم از این.

براي امت اسلامي/3

      

و لما رأي المؤمنون الأحزاب...

جهاد اسلامي با حكام منافق، به روايت آيات وحي

(ايده هاي قابل استفاده براي توليد شعار، پوستر، متن و توزيع اينترنتي)


درباره حكام عرب:

...إنه طغی (النازعات/17)

يقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة ولرسوله وللمومنین ولکن المنافقین لا یعلمون (المنافقون/8)

واذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون - الا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون ﴿البقره/12﴾

ان فرعون علا فی الارض وجعل اهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم (القصص/4)

الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المومنین، ایبتغون عندهم العزة؟ فان العزة لله جمیعا ﴿النساء/139﴾



درباره دست نشاندگان و عمال حكام عرب:

صم بکم عمی فهم لا یرجعون ﴿البقره/18﴾

استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله، اولئک حزب الشیطان الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون (المجادله/19)

والذین یوذون المومنین والمومنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا واثما مبینا - ... لئن لم ینته المنافقون والذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینة لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا - ملعونین اینما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتیلا (الحزاب/58-61)

 


درباره مختصات نهضت و انقلابيون:

لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید (الحديد/25)

(تونس و مبارزان اسلامي دانشگاه زيتونيه، باخطر شكل دهي مبارزات توسط چپگرايان و غربگرايان از هر دو سو مواجهند) یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة ولا غربیة (النور/35)

محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم (الفتح/29)

(مقايسه امثال راشد الغنوشي با آل سعود) اجعلتم سقایة الحاج وعمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله والیوم الآخر وجاهد فی سبیل الله لا یستوون عند الله والله لا یهدی القوم الظالمین- الذین آمنوا وهاجروا وجاهدوا فی سبیل الله باموالهم وانفسهم اعظم درجة عند الله واولئک هم الفائزون (التوبة/19و20)

(احزاب آمريكايي ساز، به عنوان آلترناتيو حكام فعلي عربي) ولما رأى المؤمنون الأحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله ورسوله وصدق الله ورسوله وما زادهم إلا إيمانا وتسليما - من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر وما بدلوا تبدیلا - لیجزی الله الصادقین بصدقهم ویعذب المنافقین ان شاء او یتوب علیهم ان الله کان غفورا رحیما- و رد الله الذین کفروا بغیظهم لم ینالوا خیرا وکفی الله المومنین القتال وکان الله قویا عزیزا ﴿الأحزاب/22-25﴾

جاهد الکفار والمنافقین واغلظ علیهم (التوبه/73)

يا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم ویحبونه اذلة علی المومنین اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله ولا یخافون لومة لآئم ذلک فضل الله یوتیه من یشاء والله واسع علیم ﴿المائده/54﴾

 


وعده نصرت و پيروزي:

قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین ونحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده او بایدینا فتربصوا انا معکم متربصون (لتوبه/52)

ان تصبروا وتتقوا لا یضرکم کیدهم (النساء/139)

ولا تهنوا ولا تحزنوا وانتم الاعلون ان کنتم مومنین ﴿آل عمران/139﴾

و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون ﴿الانبياء/105﴾

وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا ومن کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون ﴿النور/55﴾

ان جندنا لهم الغالبون ﴿الصافات/173﴾

ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون ﴿المائده/56﴾

انتم الاعلون والله معکم (محمد/47)

ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم (الرعد/11)

(براي فرعون مصر) و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین - ونمکن لهم فی الارض و نری فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا یحذرون ﴿القصص/5و6﴾

 


وحدت اسلامي:

وان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاتقون ﴿المومنين/52﴾

واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا(آل عمران/103)



* وبلاگ انقلاب جهان اسلام را همچنان ببينيد.

 

براي امت اسلامي/2 - كارگاه وبلاگي

 كارگاه توليد محتواي موثر وبلاگي
با محوريت انقلاب مردم مصر و تونس



در دفتر مطالعات جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي و با همكاري دوستان basnet.ir در خدمت وبلاگنويسان مشهدي خواهيم بود.


سرفصل ها:

- بررسي اجمالي اوضاع سياسي و اجتماعي مصر، تونس و جهان عرب (فارويي)

- تشريح تجربه وبلاگ بين المللي كاروان آسيايي غزه (ولوي)

- نكات فني براي بهتر ديده شدن وبلاگ ها (سلماني)

- نكاتي درباره ايده پردازي و رسيدن به محتواي موثر وبلاگي (ميري)


مشهد- بلوار شهید قرنی- قرنی 31 (کوچه شهید سویزی)- پلاك 16

دوشنبه (برادران) و سه شنبه (خواهران)

ساعت 16 تا 19


* شركت كنندگان بايد داراي وبلاگ بوده و بدون تاخير در جلسه حاضر باشند.

* اين جا و اين جا را ببينيد.


براي امت اسلامي/1

براي امت اسلامي/1
فرازهايي از عهدنامه مالك اشتر



(نهج البلاغة، نامه 38)

من كتاب علي بن أبي طالب إلي أهل مصر، لمّا ولّي عليهم أشتر:


... الي القوم الذين غضبوا لله حين عُصي في ارضه، و ذُهب بحقه،  فضرب الجور سرادقه علي البر و الفاجر، و المقيم و الظاعن، فلا معروف يُستراح اليه، و لا منکر يُتناهي عنه...... به مردمى كه براى خدا به خشم آمدند هنگامى كه ديگران خدا را در زمين نافرمانى كردند و حق او را از ميان بردند، تا آنكه ستم سراپرده اش را برپا كرد و نيكوكار و بدكردار و باشنده و كوچنده را به درون خود درآورد، نه معروفى ماند كه در پناه آن آسوده توان بود و نه منكري كه از آن دست كشند...


(نهج البلاغة، نامه 62)

و من كتاب له إلى أهل مصر مع مالك الأشتر لما ولاه إمارتها


... أَ لاَ تَرَوْنَ إِلَى أَطْرَافِكُمْ قَدِ اِنْتَقَصَتْ وَ إِلَى أَمْصَارِكُمْ قَدِ اُفْتُتِحَتْ وَ إِلَى مَمَالِكِكُمْ تُزْوَى وَ إِلَى بِلاَدِكُمْ تُغْزَى اِنْفِرُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ إِلَى قِتَالِ عَدُوِّكُمْ وَ لاَ تَثَّاقَلُوا إِلَى اَلْأَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ وَ تَبُوءُوا بِالذُّلِّ وَ يَكُونَ نَصِيبُكُمُ اَلْأَخَسَّ وَ إِنَّ أَخَا اَلْحَرْبِ اَلْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ.

نمي ‏بينيد بر مرزهاى شما دست افكنده‏اند و شهرهاتان گشوده است و كشورهاتان ربوده. در شهرهاتان جنگ برقرار و دشمن با شما در پيكار خداتان بيامرزاد گروه گروه روى به جنگ دشمنتان نهيد و در خانه‏ها و شهرهاتان درنگ مكنيد، كه به ستم گرفتار شويد و به خوارى دچار، بهره‏تان كم مقدار. همانا جنگجو بيدار است و آنكه بخواب رود چشمى پى او باز و هشيار.



(نهج البلاغة، نامه 53)

و من كتاب له كتبه للأشتر النخعي، لمّا ولّاه علي مصر:

قَدْ وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلاَدٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ
تو را به سرزمين هايي روانه كرده ام كه پيش از تو گاه بر آنان داد رفته و گاه بيداد.

لاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ
براي مردم مصر چون جانوري درنده مباش كه خوردنشان را غنيتمت بشمري.

مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اَللَّهِ كَانَ اَللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ... فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ اَلْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ
آن كه بر بندگان خدا ستم كند، خدا به جاى بندگانش دشمن او شود، ... كه خدا شنواى دعاى ستمديدگان است و به كمين ستمكاران نشسته است.

إِنَّمَا عِمَادُ اَلدِّينِ وَ جِمَاعُ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ، اَلْعَامَّةُ مِنَ اَلْأُمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُمْ
راستي كه پشتيبان دين و مايه انبوهى مسلمين، و آماده پيكار با دشمنان، عامه ي امت اند (و نه خاصه)، پس بايد گرايش تو به آنان باشد و ميلت به سوى ايشان.

إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً
بدترين وزيرانت آني است كه پيش از تو وزير بَدان بوده است.

إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ اَلْوُلاَةِ، اِسْتِقَامَةُ اَلْعَدْلِ فِي اَلْبِلاَدِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ اَلرَّعِيَّةِ
بهترين چشم روشني براي حاكمان، قوام يافتن عدالت در سرزمين هاست و ابراز محبت شهروندان.

لاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ اَلْجَوْرِ وَ اَلْخِيَانَةِ
كارگزارانت را از سر مرحمت يا خودسري به كار نگمار، كه اين دو پيوند انواع ظلم و خيانتند.

اَللَّهَ اَللَّهَ فِي اَلطَّبَقَةِ اَلسُّفْلَى مِنَ اَلَّذِينَ لاَ حِيلَةَ لَهُمْ مِنَ اَلْمَسَاكِينِ وَ اَلْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ اَلْبُؤْسَى وَ اَلزَّمْنَى... اِحْفَظِ لِلَّهِ مَا اِسْتَحْفَظَكَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ... فَإِنَّ لِلْأَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ اَلَّذِي لِلْأَدْنَى وَ كُلٌّ قَدِ اِسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ وَ لاَ يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَرٌ فَإِنَّكَ لاَ تُعْذَرُ بِتَضْيِيعِكَ اَلتَّافِهَ لِإِحْكَامِكَ اَلْكَثِيرَ اَلْمُهِمَّ
جان تو و جان طبقه فرودست مردم، تهيدستان و نيازمندان، و بينوايان و بيماران زمين گيري كه راه چاره ندانند... و براى خدا، حق الاهي را كه به آنان اختصاص داده و نگهبانى آن را به عهده ات نهاده پاس دار... دوردست ترين آنان را همان بايد، كه براى نزديكان است؛ و حق همگي شان را بر عهده تو نهاده اند. پس مبادا فرو رفتن در نعمت، از پرداختن به آنان بازت دارد، كه اگر كار كوچكي را به خاطر استوار كردن كارى بزرگ و مهم، تباه كني، عذرت پذيرفته نمي شود.

ذَلِكَ عَلَى اَلْوُلاَةِ ثَقِيلٌ وَ اَلْحَقُّ كُلُّهُ ثَقِيلٌ
اين (رسيدگي به نيازمندان) بر واليان گرانبار است و گزاردن حق همه جا سنگيني دارد.

فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ اَلْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ
از رسول خدا بارها شنيدم كه مى فرمود: امتى را كه در آن حق ناتوان بي لكنت زبان از توانا ستانده نشود، هرگز پاك و ستوده نخواهند خواند.

إِيَّاكَ وَ اَلدِّمَاءَ وَ سَفْكَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَدْعَى لِنِقْمَةٍ وَ لاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ وَ لاَ أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ وَ اِنْقِطَاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْكِ اَلدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا
از خون مردم و ريختن نارواي آن بپرهيز، كه هيچ چيزي بيش از اين كار آدمى رابه كيفر نرساند، گناه رابزرگ نكند، نعمت را نبرد، و رشته عمر را نبُرد.

إِيَّاكَ وَ اَلاِسْتِئْثَارَ بِمَا اَلنَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ وَ اَلتَّغَابِيَ عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُيُونِ فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْكَ لِغَيْرِكَ وَ عَمَّا قَلِيلٍ تَنْكَشِفُ عَنْكَ أَغْطِيَةُ اَلْأُمُورِ وَ يُنْتَصَفُ مِنْكَ لِلْمَظْلُومِ
هرگز آن چه را كه همه مردم در آن بهره يكسان دارند، به خود اختصاص نده... كه آن چه به ناروا گرفته باشى از تو بگيرند و به ديگري دهند، و به زودى پرده كارها از پيش ديده ات بردارند و داد مظلوم از تو بستانند.


تكمله:

1- اين ها را به سفارش و براي استفاده دوستاني استخراج كردم كه قدرت توزيع اينترنتي و ارتباط گيري با فضاي اينترنتي مصر و تونس و غيره را دارند و به خوبي مي دانند يك جمله نغز علوي گاه بيش از هزار خطابه و مقاله مي ارزد. كذا اين جملات قابل توجه دوستاني است كه دنبال ايده اند تا براي مخاطبان داخلي و جهاني پوستر طراحي كنند. وفّقهم الله لمرضاته. وبلاگ انقلاب مصر و تونس را ببينيد.

2- ترجمه ها با استمداد از ترجمه استاد سيد جعفر شهيدي نوشته شده، و البته پس از دست بردن كافي در معادل ها و تركيبات! خدايش بيامرزاد.

3- ادامه دارد...

از جهانی سازی تا نیاورانی سازی

مروری بر متن ها و حاشیه ها در رسانه ی ملی

(گزیده ای از این یادداشت در شماره دوم نشریه نه دی چاپ شده است)

 

۱.

در یکی از روزهای بهاری، مردم یکی از روستاهای آذربایجان در حال لرزیدن از سوز سرما و کمبود سوخت هستند. در گوشه دیگری در حاشیه ی کویر، مردم چشم انتظار بارش قطره ای بارانند. تلویزیون روشن می شود. مانیتور بزرگی که در دکور اخبار سراسری تعبیه شده تصویر بزرگی از قطرات باران روی برگ های سرسبز را نمایش می دهد و مجری اخبار، در حالی که لبخند به لب دارد، آرزو می کند بینندگان عزیز از این روز باطراوت بارانی لذت ببرند!... آیا رسانه ملی ما، رسانه ای «ملی» است؟ و آیا اقلاً شبکه ی یک، شبکه ی «هر» ایرانی است؟

2.

نگاه ملی رسانه ی نه چندان ملی ما منحصر شده در این که در ایام انتخابات یا به خاطر راهپیمایی های سراسری، سراغ گزارشگران و مجریانش در مراکز استان ها برود و خیلی خیلی زحمت بکشد، از سایر شهرستان ها خبری بگیرد. با لهجه های مختلف، چند دقیقه ای بر اهمیت حضور همگانی تأکید کند و به سرعت به حسینیه ارشاد یا بزرگراه چمران برگردد و تمام. هر از گاهی هم چهار تا نماد و بنای تاریخی و سنتی از مراکز استان های مختلف را بیندازد زیر لوگوی شبکه یک و شعار بدهد: شبکه یک، شبکه هر ایرانی. مستندهای خواب آوری که آخر شب ها پخش می شوند، مسابقاتی که اقوام مختلف با لباس های محلی شان در آن شرکت می کنند یا بخش پیش بینی وضع هوا هم بهانه ی خوبی برای یاد کردن از شهرستان های مختلف است. همه این ها یعنی این که نگاه رسانه ملی ما به غیر تهران، عمدتاً:

الف) مقطعی و مناسبتی است،

ب) سنتی و میراث فرهنگی است و فارغ از واقعیت ها و دردهای زنده و به روز،

ج) نهایتاً به مراکز استان ها و ندرتاً به سایر شهرستان ها معطوف است و روستاها و عشایر را به کلی حذف کرده است.

3.

رسانه ای که گویی اساساً از وجود عشایر، روستاها و شهرستان ها بی خبر است، طبیعتاً دغدغه های این اکثریت سانسور شده را پی نمی گیرد، داستان آنان را روایت نمی کند و با فراز و فرود اجتماعی آنان فراز و فرود نمی یابد. جنوب شهر جایی در سریال ها ندارد مگر به عنوان سوژه طنز. آگهی های آموزشی درباره گاز و آب کشاورزی و غیره، مدام آقای مهندسی را ترسیم می کنند که بین جماعت روستایی لهجه دار و کوته فکری گیر افتاده و ... .

نامه ای که چندی پیش با امضای صد و ده تشکل فرهنگی غیرتهرانی منتشر شد، می خواست نسبت به چنین نگاهی هشدار بدهد. و توضیحی که مسئولان صداوسیما درباره مضامین انتقادی این نامه ندادند، طبیعی ترین عکس العمل نهادی بود که از بیخ و بن متوجه این نکته نشده است که: تهران همه ی ایران نیست. از پمپاژ حرص و تجمل گرایی و مصرف زدگی در تبلیغات تلویزیونی بگیرید تا داستان پرداری های انتزاعی و اشرافی مآبانه ی تولیدکنندگان فیلم ها و سریال های تلویزیونی، انعکاس طبیعیِ برج عاج نشینی هایی است که حتی نمی شود اسمش را گذاشت تهران زدگی. گاهی فکر می کنم اگر ساختمان صداوسیمای کشور در منطقه جوادیه تهران بود، باز هم ماجرا همین بود که هست؟

4.

همچنان که خود کوفه بد نبود و اخلاق کوفی بد بود، خود نشستن در نیاوران یا کاخ هایش هم بد نیست، خوی کاخ نشینی و نیاوران نشینی بد است. اصلاً دعوا سر تهران و غیر تهران یا مولوی و نیاوران نیست. و نه حتی بر سر صداوسیما. هر مدیر یا تولیدکننده یا روزنامه نگاری که در برج عاجش بنشیند و حاضر نباشد حتی به خاطر پیشتازی رسانه ای، اندکی زحمت «کنج»کاوی را به خودش بدهد، مصداق همین خوی نیاوران نشینی است. مثال می زنم؛ ایام تاسوعا و عاشورا نماهنگی از سیمای استانی خراسان رضوی پخش شد که ماده تصویری اش، عکس هایی از فضاسازی ها و سیاهی زدن های مردم در سطح شهر بود. تصاویر خیلی آشنا بودند و شبیه به هم. با کمی دقت معلومم شد تصویربردار محترم، فقط آویزها و پرده ها و بنرهایی را به تصویر کشیده که در خیابان احمدآباد و میدان فلسطین یا بلوار پیروزی مشهد دیده می شوند، یعنی دو مسیر منتهی به ساختمان صدواسیمای استان! بله، فرهنگ واحد تهرانی، و خوی انزواطلبی روشنفکرانه از یک رسانه بومی هم می تواند پدیده ای اشرافی بسازد.

5.

بزرگان دین و سیاست را گاه بیوت و دفاترشان است که به باد می دهند. دوری کردن از مردم هزار و یک مصیبت به دنبال دارد. هنرمند و صاحب رسانه هم اگر کانالیزه شود، نه تنها الهام بخش و پیشرو نخواهد بود، که حکم چرخ لای چوب رشد جامعه اش را بازی خواهد کرد. و بدترین نوع کانالیزه شدن، آن نوعی است که آمیخته به توهّم روشنفکری و زیاد دانستن باشد. کسی که نقاط مثبت و منفی ذهن و زندگی مردمش را نمی شناسد، چه بسیار که با هدف خدمت، به فرهنگ مردمش خیانت می کند. خدا رحمت کند مطهری را که با الهام از نهج البلاغه می فرمود: «معمولاً فساد از خواص شروع می شود و به عوام سرایت می کند و صلاح -برعکس- از عوام و تنبّه و بیداری آن ها آغاز می شود و اجباراً خواص را به صلاح می آورد» (مقدمه داستان راستان).

فساد در الگوی مصرف، فساد در روابط اجتماعی، فساد در فرهنگ خانوادگی، فساد در فرهنگ کسب و کار و بسیاری فسادهای دیگر یا مستقیماً توسط رسانه ملی ما تبلیغ می شوند و یا غیر مستقیم. مستقیمش که واضح است؛ اغلب اتفاقات –اعم از عشقی، خانوادگی، جنایی، جنّی! و غیره- در محیط های بالاشهرنشین و مرفه تهران اتفاق می افتد. حتی وقتی فرهنگی غلط یا سطح زندگی غیرمتعادلی ترویج نمی شود، همین انحصار فضا هم به تنهایی به معنای تعیین استاندارد زندگی و اعلام غیررسمی این نکته است که: هر کس با فرهنگ بالاشهر تهران زندگی نمی کند، نه ایرانی است و نه قابل عرض! حالت غیر مستیقمش هم وقتی است که معضلی مخصوص به طبقه اشرافی و مرفه در تهران را مسأله اصلی قرار بدهیم و برای رفعش، اول خوب معضل را تشریح و در ضمن ترویج کنیم، تا بعد به شیوه های نه چندان مؤثر، راه حل جادویی مان را آیا بدهیم، آیا ندهیم!

۶.

یادم است در دوران کودکی یکی از توجیهاتی که از زبان بزرگان می شنیدیم این بود که: «نباید خیلی به صداوسیما درباره حجاب و مسائل اخلاقی و امثال این ها انتقاد کرد؛ بالأخره این تلویزیون مخاطب مسیحی و کلیمی هم دارد! همه که نمی توانند در قید و بندهای ما بگنجند. جذب بیقه چه می شود؟...» شاید حالا با قوت و شفافیت بیشتری بشود این استدلال را مطرح کرد. بالأخره بعضی از مخاطبان رسانه ملی، مخاطب شبکه های ماهواره ای اند، بعضی هاشان ممکن است با دیدن نمادهای دینی یا شنیدن حرف های انقلابی رنجیده و منزجر شوند، حتی ممکن است بعضی ها مشتری محتواهای غیراخلاقی شبکه های ماهواره ای و اینترنتی باشند. پس راه را باز کنیم و به نمایندگی از همه، سر تسلیم در برابر این بعضی ها فرود بیاوریم. همان نسخه ای که خیلی از نخبگان حاضر بودند برای انتخابات 88 بپیچند و با باج دادن به اقلیتی متوهم و پررو، اکثریت را دور بزنند. حکایت، حکایت انفعال و بی تدبیری حضرات است. مهندسان فرهنگی ای که نتیجه را تابع اخسّ مقدمات طراحی می کنند و نه برای اکثریت بی دک و پز و بی سر و صدا حرفی برای گفتن ندارند و نه از رنجش آنان ملال خاطری پیدا می کنند.

7.

آیا صداوسیما هرگز به شهرستان ها و روستاها توجه نمی کند و برنامه «مستقیم آبادی» نمی سازد؟ چرا. آیا هیچ وقت داستان زندگی مردم عادی را در صداوسیما ندیده ایم؟ بر منکرش لعنت. آیا مسئولان صدواسیما برنامه مشخصی دارند تا هر آن چه جز شمال تهران و فرهنگ آن است حذف کنند؟ هیهات! پس دعوا سر چیست؟ سؤال خیلی خوبی است. دعوا بر سر اصل و فرع است. بر سر متن و حاشیه. بر سر بناء و استثناء. آیا مساوات برقرار است و یک روستایی همان قدر روایت می شود که یک تهرانی؟ و فراتر از مساوات، آیا عدالت برقرار است و اکثریت غیرتهرانی با همان وزن اکثریتش دیده می شود؟ هرگز!

8.

فرهنگ واحد جهانی، نظم نوین جهانی، جهانی شدن و جهانی سازی برای این بدند که به حذف فرهنگ های اصیل و غنی می انجامند، وگرنه جهانی سازی با الگوی «جمهوری» «اسلامی»، نیاز بشر بیچاره ی امروز است. فرهنگ واحد تهرانی، بلکه فرهنگ واحد شمرانی و تجریشی و نیاورانی هم به همین دلیل بدند. گردباد کوری که همه چیز را در خود فرو می بلعد و همه کس را در سراشیبی بی بازگشتی از اباحه گری و مصرف گرایی هل می دهد، فرصتی باقی نمی گذارد برای فکر کردن به داستان آن پیرزن بندری که هشت سال پشت جبهه لباس دوخته، آن نیروی جهادی ای که از اول انقلاب به عشق خدمت به سیستان رفته و هنوز برنگشته، و آن مهاجران افغانی ای که در بحبوحه ناامنی روزهای انقلاب، با فلاخن از امنیت مردم حاشیه نشین مشهد محافظت می کرده اند.

 

به همت ستاد مردمی بزرگداشت نه دی و در 18 رشته:

 جشنواره مردمی 9 دی برگزار می شود

جشنواره مردمی ۹ دی به پاسداشت حماسه انقلابی مردم در ۹ دی ۸۸ و با هدف تقویت رویش های فرهنگی و هنری انقلاب در ۱۸ رشته برگزار می شود.

 این جشنواره که ناظر به موضوعات ولایت مداری، فتنه و بصیرت، حماسه انقلابی 9دی 88، فعالیت های خودجوش مردمی در 9 دی و ۲۲ بهمن ۸۹، تقابل اسلام ناب و اسلام آمریکایی، جنگ نرم و جبهه انقلاب، تقابل اشرافیت و مردم، جنگ فقر و غنا، خواص بی بصیرت یا دنیازده، جمهوریت از ادعا تا عمل، حمایت مردم از اقدامات عدالتخواه مسئولان و ... می باشد، در چهار شاخه هنری (شامل سرود، تئاتر، مستند، عکس، کاریکاتور، گرافیک و تصویر سازی)، ادبی (شامل شعر، طنز، خاطره ،داستان کوتاه، نمایشنامه)، پژوهشی (ثبت و جمع آوری خاطرات مردم در موضوعات جشنواره، نظر سنجی منطقه ای و مطالعات میدانی) و رسانه ای (درعرصه وبلاگ نویسی، نشریات تجربی، مصاحبه ، گزارش، خبر تولیدی، یاداشت و سر مقاله) برگزار می گردد. علاقمندان می توانند آثار خود را تا 30 بهمن ماه سال جاری به دبیرخانه جشنواره ارسال نمایند.

 علاقمندان به شرکت در جشنواره ضمن ارسال آثار خود به دبیرخانه جشنواره به آدرس: مشهد- بلوار قرنی- قرنی ۳۱- پلاک 16، می توانند جهت کسب اطلاعات بیشتر به آدرس اینترنتی زیر مراجعه نمایند:

 nohe-dah . pelakfa . com

برگزیدگان در این جشنواره علاوه بر بهره مندی از جوایز ارزنده کمک هزینه ی حج عمره، کمک هزینه سفر به عتبات و سکه بهار آزادی، در دوره های تخصصی آموزشی رایگان شرکت داده خواهند شد، از آثار بعدی آنان بعد از تایید کیفی طرح نیز حمایت شده و آثار راه یافته به مرحله نهایی داوری هم در قالب کتاب، سایت و نرم افزار انتشار خواهد یافت.

گفتنی است ستاد مردمی بزرگداشت ۹ دی مستقر در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی مشهد این جشنواره را با همکاری شورای هماهنگی تشکل های جوانان استان خراسان رضوی برگزار می کند.

 

تکمله:

اولاً سلام و عید نه دی مبارک.

ثانیاً اطلاعات تکمیلی درباره جشنواره این جا هست.

ثالثاً شکر خدا هنوز زنده ایم و نفسی می کشیم.

پيگيري داستان تخريب مزار شهدا

در ادامه پيگيري هاي دوستان مان در موضوع طرح يكسان سازي (يا به قول مسئولان: بهسازي، و به قول ما تخريب) مزار شهدا، نكاتي درباره اهداف اين حركت مطالبه گرانه به ذهنم رسيد كه در برنامه «قرارگاه» (هم انديشي خانواده شهدا، مسئولان و فعالان مردمي دفاع مقدس در مشهد، 4 مهر 89) هم به اين شرح مطرح شان كردم: (براي اطلاع از پيشينه بحث مي توانيد اين جا و اين جا را ببينيد.)


آيا اين، تنها «افسوس بر گذشته» است؟
7 نکته ایجابی درباره پیگیری ماجرای تخریب مزار شهدا


آیا سخن گفتن از داستان غمناک مزار شهدا و انتقاد از تخریب آن، تنها افسوس خوردن بر گذشته است؟ یا برعکس، پیگیری این بحث سودی به حال مان خواهد داشت؟ واقعیت این است که بحث مزار شهدا، برای امروز و فردای ما برکات و فوایدی دارد، از جمله این که:

1- آگاه سازي:
اين پيگيري بهانه بسیار خوبی برای آگاه سازی عمومی درباره اقدامات فرهنگی بی قاعده است. تخریب مزار شهدا نمونه روشنی از اقدامات مدیریت فرهنگی دولتی است که بدون توجه به ارزش های فرهنگی، مبانی علمی و عقبه مردمی انجام می گیرند. بازشدن داستان تخریب مزار شهدا و نقد فرایند برنامه ریزی و مدیریتی ای که به چنین فجایعی می انجامد، نیروهای انقلابی و خانواده شهدا را نسبت به نظارت بر فضای فرهنگی کشور، بیش از پیش حساس و آگاه خواهد کرد.
2- انسجام:
اين پيگيري بهانه بسیار خوبی است برای گرد هم آمدن و همراهی عملی بین فعالان فرهنگی دفاع مقدس، خانواده شهدا و مسئولان دلسوزی که معتقدند اهداف و آرمان های انقلابی را نمی توان بدون احیای همگی ظرفیت های مردمی و انسجام و همراهی بین آنان پیگیری کرد.
3- توقف:
تخریب مزار شهدا هنوز در بسیاری از نقاط کشور اتفاق نیفتاده است. مثلاً شهر طرقبه که بحمدالله موج یکسان سازی از مشهد به آن نرسیده است. اعتراضات و مطالبات در موضوع تخریب مزار شهدا، مانع تکرار این خیانت فرهنگی در این نقاط دست نخورده خواهد شد.
4- معاقبه:
همان طور که مفاسد یا اشتباهات مدیریتی در عرصه های اقتصادی و سیاسی قابلیت پیگیری مطالبه گرانه و حتی حقوقی و جزایی دارند، اقدام غلط اندر غلطی همچون تخریب مزار شهدا به بهانه ساماندهی آن نیز باید زیر ذره بین قرار گیرد و مقصران و خاطیان آن شناسایی شوند. راه پیگیری قانونی نیز برای خانواده شهدا باز است و هرچند یافتن و مجازات مقصران، شاید این مشکل را حل نکند، اما می تواند موجب پیشگیری از تکرار بسیاری از خطاهای اینچنینی گردد. به هر صورت ما در حال سخن گفتن از یک پدیده متاخر هستیم، نه یک پدیده ی به تاریخ پیوسته.
5- عدم تكرار:
پیگیری این ماجرا می تواند مانع تخریب مضاعف مزار شهدا شود. چه به خاطر اعتراضات و چه فارغ از آن، مسئولان امر ممکن است دوباره هوس کنند گلزارها را به سبک دلخواه خود و کارشناسانشان، بهسازی کنند! مثلاً الآن در مشهد بحث بازسازی مجدد مطرح شده. اگر این دور بازسازی هم بخواهد همان فرایند غلط قبلی را تکرار کند باز ما با مشکلات مواجه خواهیم شد. بنابراین از حداقل فواید پیگیری مردمی این بحث، جلوگیری از بازسازی غلط دوباره است.
6- بازيابي:
گرچه سنگ ها و ویترین های مزار شهدا از بین رفته اند، اما تصاویر و خاطرات زیادی از آن ها به جا مانده است. این بهترین فرصت است برای تبیین اهمیت این میراث ها و جمع آوری، ثبت و بازخوانی آن ها. هر کسی از این سنگ مزارها و حجله ها، چیزی از قبیل عکس، فیلم، خاطره و ... دارد، باید آن را سند مهمی در عرصه تاریخ نگاری انقلاب و جنگ و مردمشناسی دفاع مقدس به حساب بیاورد. تجمیع و تحلیل علمی این اسناد نیز رسالت متولیان و پژوهشگران این حوزه است.
7- بهره برداري:
مناطق شهری و روستایی ای از قبیل همان طرقبه که هنوز دست نخورده باقی مانده اند، باید مورد حراست و سپس بهره برداری فرهنگی قرار گیرند. می توانیم نامش را بگذاریم منطقه حفاظت شده روایتگری. چه اردوهایی که با هدف روایت کردن دفاع مقدس برای جوان ها برگزار می شود و چه پژوهش ها و تأملات پژوهشی در حوزه تاریخ و مردمشناسی جنگ با رویکردهای مختلف –از معرفتی گرفته تا گرافیکی- باید بر این مزارهای باقیمانده متمرکز شوند. شاید این گونه، آخرین گلزارهای زنده ی انقلاب و جنگ، نقطه توجه همیشگی دلدادگان به اسلام و انقلاب بمانند.


تكمله: فايل قابل چاپ نشريه راز مزار را از اين جا بگيريد و چند بيتي در اين موضوع را -كه كار اخوي است- از اين جا بخوانيد.

استقبال از رهبری و چند سوال ساده از سایت کلمه

سایت کلمه به مناسبت استقبال مردم قم از رهبر انقلاب یادداشتی از جناب فاضل میبدی منتشر کرده و سعی کرده است به اتکای این یادداشت نشان دهد استقبال از رهبری مورد نکوهش دین است. جناب پناهیان جوابی به این ادعا داده اند که به نظرم هنوز خیلی جای ادامه دارد. به عنوان تکمله ی این جوابیه، از سایت کلمه چند سوال ساده دارم:

۱- با این استدلالات گنگ، تکلیف استقبال مردم مدینه از پیامبر و استقبال مردم ایران از امام رضا چه می شود؟ و چرا این بزرگواران مردم را از این استقبال ذلیلانه (!) منع نکردند؟

۲- آیا فهم تفاوت بین یک مراسم صوری (دویدن تشریفاتی و سفارشی و بی روح، آن هم جلوی مرکب امام علی به مثابه حاکم) با استقبال عاشقانه مردم از رهبر قلب هایشان -هر چند سایت کلمه این امام و امت را قبول نداشته باشد- خیلی پیچیده است؟ آیا این دو، یک پدیده واحدند که باید حکم واحدی بر آن ها جاری شود؟ این نحو استدلال مغلطه آمیز، از کدام مکتب فقهی و اصولی در آمده است؟

۳- چرا آقای فاضل میبدی در یادداشت خود، داستان استقبال مردم شهر انبار از امام علی را دقیق نقل نکرده اند؟ آیا خدای نکرده هراسی از استناد به یک روایت تاریخی شفاف و دقیق داشته اند، که باعث شده اشاره وار از کنارش گذشته و سریع به نتیجه گیری خود گریز بزنند؟

۴- یکی از مشکلات مزمن روشنفکران متمایل به غربگرایی در کشور، احمق فرض کردن مردمانی بوده است که در دایره روشنفکری نبوده اند. آیا سایت کلمه گمان کرده است ملت همه از دَم بیسوادند و موظفند گول لقب "حجت الاسلام و المسلمین"ی جناب فاضل یا ژست ریاکارانه ی دین مداری سایت کلمه را بخورند؟ و با توجه به نکات قبلی، آیا اغراض سیاسی این سایت باید باعث شود تا این قدر فرایند مغلطه کردن را ساده بگیرند؟!

همین.

تکمله ۱: ابتدا گمان می کردم یادداشت مزبور، اخیراً و به همین مناسبت نوشته شده اما تازه متوجه شدم که کلمه آن را اخیراً منتشر کرده، اما این که اصل یادداشت کی نوشته شده را نمی دانم. بنابراین روی سخنم فعلاً با آقای فاضل میبدی نیست و خیلی هم برایم مهم نیست که کِی این ها را نوشته و دنبال چه نتایجی بوده. اگر در انتهای مطلب قبلی پلخمون، حرف از ریاکاری آقای میبدی زده بودم حرفم را پس می گیرم و مستقیماً سایت کلمه را متوجه خطاب خود می دانم، هر چند شأن سایت کلمه اجلّ از استدلال و پاسخگویی باشد!

تکمله ۲: فقط برای ثبت شدن، خواستم هم پاسخ آهستان عزیز به این شبهه سست را لینک بدهم، پاسخ کسی که همیشه متانت و قوتش مایه عصبانیت دشمنان بوده، و هم بگویم تازه یادم افتاده دروغگویان کلمه پرداز، چرا درباره استقبال های مردم از سید محمد خاتمی چیزی نمی گویند؟!

 

طنز ملکوتی

از آن جا که مجله راه، در یک اقدام ژانگولرمآبانه، تنها بریده ای از طنز پلخمون درباره سریال ملکوت را منتشر کرده است، بدینوسیله متن کامل این طنز به پیشگاه بشریت تقدیم می گردد.

 

  از پالایش خون کثیف تا درنوردیدن دین و دانش

گزارشی خبری از آن چه بر سریال فلسفی «ملکوت» گذشت

 

۱.

ملکوت چیست؟ و ملکوتی کیست؟ این پرسشی است که از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. در همین راستا و در مسیر تحقق اهداف چشم انداز بیست ساله، جعبه جادویی جام جم، این بار با دستی پرتر از همیشه به استقبال روزهای ملکوتی سال رفته و با پخش سریال های اخلاقی متعدد، نقش بسزایی در تصفیه روح جامعه و پالایش خون کثیف اجتماع ایفا کرد. هرچند تمامی آن چه رسانه ملی در این ایام به نمایش نهاد، همچون همیشه قابل تشکر و تقدیس بود، اما نمی توان انکار کرد که در این میان، سریال ملکوت نقشی بسزا تر داشت و توانست خلقی را به صراط های مستقیم معنوی هدایت کند. این در حالی بود که تنوع مخاطب این مجموعه نیز نقطه مثبتی بر پیشانی تولیدکنندگان آن به شمار می آمد. تا جایی که مدیر شبکه دو، شبکه کودک، در مصاحبه مطبوعاتی خود به صراحت اعلام کرد: به گفته نظرسنجی ها، بسیاری از بزرگسالان و خانواده ها نیز بیننده این سریال بوده اند.

شکسته شدن مرزهای دانش و گشوده گشتن افق هایی جدید در معرفت دینی و غیردینی از دستاوردهای دیگر پخش این سریال بود که نشان داد: ما هر جور شده می توانیم. ملکوت، جایگاه رفیع خود در تحقق اهداف جنبش نرم افزاری و پیوند حوزه و دانشگاه را وقتی به درستی به نمایش گذاشت که در خبرها آمد: رییس فرهنگستان علوم پزشکی ایران و معاونت پژوهشی حوزه علمیه واتیکان، در نشست مشترک خود با امضای تفاهم نامه ای، از آغاز تدوین «دائره المعارف بزرگ ملکوت» با مداخل جدید خبر دادند. گزارش های دیگری که از این سو آن سو به گوش می رسید حکایت از این داشت که موضوع احتمالی برخی از مقالات این دائره المعارف عبارت خواهد بود از:

- انواع حالت های روح از نظر سفتی و نرمی

- برای رفتن به برزخ، هر عمل صالح چند امتیاز؟

- اهدای عضو؛ شکنجه ای در حین مرگ مغزی

- ضعف سندی احادیث مربوط به نماز و روزه و تأثیر آن ها بر زندگی اخروی

- ریا؛ اولین و اخرین گناه

- حاجی ها؛ اولین و آخرین اهل جهنم

- آن چیست که بین مرگ و برزخ است و رنگش قرمز است؟

و ...

۲.

اما داستان به همین جا ختم نشد. سینمای متعهد و دینی ایران که با آثار استاد عباس کیارستمی توانسته بود آن روی خود را به جهانیان نشان دهد، با سریال ملکوت خیز مجددی برای فتح قله های هنر معناگرای جهان برداشت که باعث جلب توجه های فراوانی در سراسر جهان شیطانی و تاریک مدرن شد. پس از این که سینمای جهان به خود آمده و فهمید که چگونه دور خورده است، آکادمی اسکار و دبیرخانه جشنواره کن، بهانه جویی های خود را برای طفره رفتن از موضوع شروع کردند. در نهایت، سازمان جشنواره های فجر کشور با اتکا به توان متخصصان داخلی، خود متولی برگزاری نشستی فوق العاده گشت. نشستی که طی آن بخش سریال های معناگرا به بخش های رقابتی جشنواره افزوده شد و همچنین برندگان اولین دوره این رقابت به شرح ذیل معرفی شدند:

- با تقدیر از سیروس مقدم، جایزه ماندگارترین چهره ملکوتی-معنوی سینمای دینی اهدا شد به «محمدرضا شریفی نیا».

- ضمن تقدیر از سریال «او یک فرشته بود»، جایزه روان پریش ترین تیتراژ روحی-روانی، اهدا شد به طراح تیتراژ سریال ملکوت، آقای «محمدرضا شریفی نیا»ی مشهور.

- اگرچه هیئت داوران کسی را شایسته احراز عنوان کیفی ترین ناظر سریال های جنی-معنوی ندانست، اما در عوض جایزه ناظرترین کیفیِ ایران، اهدا شد به «علیرضا افخمی».

- ضمن تقدیر از ایده «شیطون بدجنس در لباس آدم خوش خط و خال»، جایزه اول ترین، غافلگیرکننده ترین و بدیع ترین ایده معناگرا، اهدا شد به ایده «حاجی گرفتار در برزخ» در سریال ملکوت، با صرف نظر از سریال روز حسرت، مجموعه کلید اسرار، فیلم گاهی به آسمان نگاه کن، سینمایی دموکراسی در روز روشن و ... .

- همچنین هیئت دواران پس از بررسی های فراوان، موسیقی سریال ملکوت را شایسته دریافت تندیس «حلالم کن»ترین موسیقی ترکی-معنوی سال دانستند.

- لوح زرین و یک حلقه سی-دی قفل شکسته فوتوشاپ CS نیز اهدا شد به طراح جلوه های ویژه سریال ملکوت، به عنوان «پلی استیشن»ترین جلوه های ویژه کامپیوتری و دستی جهان.

- و سرانجام علیرغم انتقاد از نداشتن داس و چنگک، از طراح لباس سریال ملکوت به خاطر استفاده مناسب از شنل مشکی برای عزرائیل، تقدیر شده و یک حلقه سی-دی شامل متن کامل انجیل و کارتون های وحشتناک خارجی قشنگ به وی اهدا شد.

۳.

البته همچون همیشه، در کنار این موفقیت ها، بودند عده ای منتقدنما که گویی هدفی جز سرکوب استعدادهای ملی در میانه آب گل آلود رسانه ای ندارند. منتقدانی که به تکرار مهملاتی پرداختند که مشابهش را بارها و بارها گفته بودند اما تاثیری در عزم راسخ معنوی دست اندر کاران سیما نگذاشته بود. از گوشه و کنار نیز شایعاتی برای تضعیف روحیه سازندگان فیلم که مخلصانه مشغول تکمیل فیلمبرداری این سریال در لوکیشن های دربند بودند منتشر می شد. از جمله آن ها شایعاتی بود مبنی بر این که «کانون زبان ایران، مؤسسه زبان خارجی کیش، کالج زبان و جهاد دانشگاهی طی اطلاعیه های جداگانه ای، آمادگی خود را برای برگزاری دوره های فشرده روخوانی و روان خوانی احادیث توسط ملائکه، اعلام کرده اند».

اما شاید بهترین پاسخ به تخریب های اینچنینی، موج مثبتی بود که در حمایت از ملکوت برخاست و انرژی مثبت معتنابهی به هنرمندان گمنام این تولید فاخر پمپاژ کرد. تنها برای یک نمونه، صبح یکشنبه گذشته در تلکس خبرگزاری ها آمد که رییس مرکز بررسی های دکترینال ضمن اذعان به کمرنگ شدن جلوه سریال های فلسفی ای همچون لاست و پریزون بریک در برابر سریال ملکوت، به سبب انتقادات بدون مرز قبلی اش از سیما عذرخواهی کرده و با اشاره به غلبه سینمای معنوی دینی بر سینمای شیطانی غرب، از تعلیق داوطلبانه مرکز دکترینال و آغاز استراحت بی حد و مرز خود خبر داده است. گرچه این خبر نیز شایعه ای بیش نبود اما به خودی خود نشان دهنده تحقق همه آرمان هایی بود که سال های سال توسط منتقدین منصف و اندیشمندان دغدغه مند این مرز و بوم دنبال می شد.

اکنون بشریت بدجور به این موضوع همیشه جذاب خود می اندیشد که: ملکوت چیست؟ و ملکوتی کیست؟ با این تفاوت که این بار، تجربه تاریخی سریال ملکوت را پشت سر نهاده و دیگر فریب هیچ معنویت دروغینی جز سیمای معنوی کشورمان را نخواهد خورد.

روحی- خبرنگار پژوهشی راهنا- ملکوت

 

 

تکمله باربط: در خصوص نگاه مزخرف سیما به معنویت و دین، مقاله هفتمین گناه و خلاصه اش را در پلخمون بخوانید. همچنین دم خروس و قسم های صادقانه سیما که یادداشت انتقادی ام بود علیه عوامزدگی دینی در صداوسیما و در شماره ششم مجله راه منتشر شد.

تکمله بی ربط: «محاجه با مدعی» (پاسخ مستدل و مفصل مسعود رضایی به آخرین ادعانامه ی جناب کدیور) را هر کس در شماره ۶۲ هفته نامه پنجره نخوانده، ضرر کرده. طولانی است اما خواندن دارد.

اخبار محرمانه از سفر احمدی نژاد به لبنان

مردم خداجو استفتا کردند

در پی سفر محمود احمدی نژاد به لبنان، جمعی از مردم خداجو استفتا کردند. در متن این استفتا که خطاب به جمعی از مراجع عالیقدر نگاشته شده می خوانیم: «با توجه به این که امروز در جامعه ما تعداد زیادی از مردم محروم و فاقد امکانات اولیه زندگی هستند، برخورد ما با دولت مستقر فعلی، درخصوص هزینه ساندیس های خریداری شده برای ارسال به لبنان، باید چگونه باشد؟ و نظر حضرتعالی درباره مصرف بیت المال ایران برای به خیابان کشیدن مردم کشورهای دیگر بویژه لبنان چیست؟» شنیده ها حاکی است تنی چند از مراجع عالیقدر نیز به قید دو فوریت به این استفتا پاسخ داده اند. در این پاسخ، با تشریح مجدد جدا بودن دین از سیاست جز در موارد مبارزه با نظام جمهوری اسلامی، وقف دانشگاه آزاد واجب دانسته شده، همچنین بر حلال بودن خون، مال، عِرض و ناموس علیرضا افتخاری و سایر کودتاگران تاکید شده است.

*

آژانس پیدا کرد

آژانس بین المللی انرژی اتمی پیدا کرد. کارشناسان و مأموران این آژانس که گفته می شود طی عملیاتی اسرارآمیز خود را پشت پرده ها و زیر مبل های کاخ بعبدای لبنان قایم کرده بودند، در اواسط جلسه خصوصی احمدی نژاد با سران لبنان ناگهان بیرون پریده و در حالی مچ احمدی نژاد را گرفتند که وی در حال هدیه دادن چند حلقه بمب اتمی و دو دهنه سانتریفیوژ نسل چهارم به مقامات لبنانی بود. شنیده ها حاکی است مقامات لبنانی نیز که از این اقدام متهورانه غافلگیر شده بودند، از عملکرد خود در خصوص رابطه با ایران نادم شده و اعتراف کردند احمدی نژاد دو دستگاه ناو جماران را نیز در جعبه نانو-اسکوپ اهدایی خود پنهان کرده بوده است. گفته می شود مأموران آژانس بین المللی اتمی که خیلی مواظب بودند بمب های هسته ای از مچ احمدی نژاد به زمین نیفتاده و منفجر نشود، با برخوردی انسانی مسأله ناو و نانواسکوپ را خارج از دایره استحفاظی خود خوانده و به صورتجلسه کردن اظهارات و اعترافات خاطیان بسنده کردند.

*

رهنورد افشا کرد

زهرا رهنورد بار دیگر افشا کرد. وی که به توصیه همسر خود، نمی خواست تصویرش -حتی در ابعاد سه در چار و به شکل سیاه و سفید- فاش شود، در مصاحبه با خبرنگار شبکه بی.بی.سی فارسی به مقایسه بین استقبال کنندگان از رییس جمهور مستقر ایران و استقبال کنندگان از رییس جمهور قانونی آمریکا در سفر به لبنان پرداخته و گفت: «همه ی کسانی که در خیابان ها بودند می دانند که نسبت ماشین هایی که برای استقبال از احمدی نژاد به خیابان های بیروت آمده بودند، در مقایسه با ماشین های استقبال کنندگان از اوباما، یک به صد بود.» رهنورد همچنین با اشاره این که «همه می دانند که لبنانی ها عرب هستند و عرب ها مسلمان هستند و سیاه پوست ها هم خیلی هایشان عرب و بیشترشان مسلمان هستند، و اوباما سیاه پوست است»، تاکید کرد: «هیچ وقت مردم لبنان که هم اروپایی هستند و هم عرب نمی آیند اوباما را که بارها گفته پسر سیاه پوست هاست، ول کنند و به استقبال از احمدی نژاد بیایند.» وی افزود: «این تازه یکی از ده ها دلیل ماست و همان طور که پارسال گفتم، بقیه دلیل های ما هم به همین شکل هستند».

*

یک شوفر اعتراف کرد

یکی از رانندگان پایه یک شرکت مسافربری ایران پیما اعتراف کرد. این شوفر اتوبوس که به تحریک شاگرد-شوفر خود، مسئولیت انتقال چهل نفر از «استقبال کننده نما»های گروهک سرکوبگر انصار حزب الله از ایران به بیروت را برعهده گرفته بود، در حوالی مرز ایران و عراق، در دست اندازهای شدیدی گرفتار شده و قبل از این که بخواهد خود و سایر سرکوبگران را به لبنان برساند، توسط گرداب سبز فروبلعیده شد. تلاش ها برای شناسایی و افشای سایر «استقبال کننده نما»ها ادامه دارد.

*

شجریان خبر داد

محمدرضا شجریان، استاد همیشه ی آواز ایران -نه غزه، و نه لبنان-، با اشاره مجدد به این که «من از اولش هم آقای خمینی رو قبول نداشتم، فقط چون بار خورد یه دهن هم انقلابی خوندم»، از تولد آلبوم جدید خود که خطاب به مردم لبنان خوانده شده است خبر داد. در این آلبوم که هنوز اسم قشنگ تری برایش انتخاب نشده است، چند تصنیف از قبیل «شرمنده باش»، «پلاکاردت را زمین بگذار» و «بعید است از شما، ای نازنین خو شگل زن و مردان لبنانی» عرضه می شوند.


*

امریکا هشدار داد

سخنگوی وزارت خارجه امریکا تشکر کرد. در پی اعلام خطر جانی برای شهروندان امریکایی در طی سفر دوروزه احمدی نژاد به لبنان، مقامات این کشور از شهروندان خود خود خواسته بودند که در این دو روز عطای لبنان را به لقایش ببخشند. سخنگوی وزارت خارجه امریکا امروز با تشکر از استقبال مردم امریکا از این پیشنهاد، سفر به عراق، افغانستان و پاکستان را برای عموم شهروندان آزاد و بدون خطر اعلام کرد. پی جی کراولی همچنین از تضعیف حاکمیت ملی لبنان در اثر ملاقات های جهت دار احمدی نژاد با مقامات حزب الله ابراز نگرانی کرده و بر ضرورت تقویت حاکمیت بین المللی لبنان بوسیله ملاقات مقامات امریکایی و لبنانی تاکید کرد. رابرت گیبس سخنگوی کاخ سفید نیز با اعلام این که «اگر راست می گویید، به جای جنوب بیروت احمدی نژاد را به شمال بیروت ببرید»، نسبت به نادیده گرفتن مجدد حقوق مخالفان شمال شهری رژیم های اسلامی و عربی، به جز کشورهای سلطنتی، هشدار داد. گفتنی است در پی این هشدارها همه ترسیدند.

*

حنا اعلام کرد

حنا مخملباف اعلام کرد. حنا با اعلام این که دلیل اصلی تجمع لبنانی ها، اعتراض به مشکلات پیش آمده در خصوص پروژه مسکن مهر لبنان بوده است، خواستار اکران هر چه بیشتر فیلم های خود و اولیای خود در لبنان شد. وی که نگران بود به جای دی.وی.دی «روزهای سبز»، سی.دی «ایران سبز» ساخته محمدرضا دهشیری را رایت کرده و به لبنان بفرستد، ضمن چک کردن مجدد محتوای فیلم ارسالی اش، گفت: «اگر فیلم من در لبنان پخش شود یقیناً همه مادران لبنانی از خود و فرزندان شهید خود شرمنده می شوند که چرا به تشویق احمدی نژاد پرداخته اند. فقط تو رو خدا فیلم های دیگر پخش نشود». گفتنی است گلشیفته فراهانی، اسفندیار رحیم مشایی، میترا حجار و عزت الله ضرغامی هنوز چیزی نگفته اند.


تکمله: سرانجام شماره جدید مجله راه هم -خیلی دیر، اما پر و پیمان- منتشر شد. لطفاً جهت جلوگیری از اسراف مطالب، هنگام خواندن طنزهای پلخمون در این شماره از مجله راه، نهایت سعی خود برای خندیدن را به کار بگیرید. متشکرم.

تأملی در مؤلفه‌هاي طنز انقلابي

اولاً هاشمی زنده است تا نهضت زنده است. بعد پلخمون زنده نباشد؟ حرف هایی می زنید هان! دیر نوشتن های ما همیشه نیمی به خاطر وسواس در نوشتن بوده و نیمی به خاطر تقید به پاسخگویی به سلام همه کامنت ها و امثال آن. اما از آن جا که حفظ نظام -یعنی همان پلخمون- از اوجب واجبات است، در بزنگاه این تعارض فقهی و فلسفی، عجالتاً به روز رسانی پلخمون را بر رعایت هر گونه قید و بند حرفه ای، حقوقی، اخلاقی، اقتصادی ترجیح می دهیم و کامنت های از قبل مانده را هم کم کم افشا می کنیم. همگان عفو فرمایند.

ثانیاً پارسال، امید مهدی نژاد -علیه ما علیه- گیر داده بود که برای پرونده ای با موضوع «طنز مطبوعاتی» در هفته نامه پنجره، یادداشتی بنویسم که توضیح دهنده رابطه متقابل طنز و انقلاب باشد. و تأکید شدید داشت در فضای فعلی که گویی همگان طنز را فقط متکفل نقد حاکمیت می دانند، در این یادداشت خط دقیق طنز انقلابی باز شود و مرزش از طنزهای اپوزیسیون وار جُدا. ما هم تند و تند یک چیزهایی نوشتیم که این شد و پنجره هم منتشرش کرد (شماره ۳۳، اسفند ۸۸). اینک، این شما و این همون یادداشته:


از چاله محافظه‌كاري تا چاه منورالفكري

تأملي در مؤلفه‌هاي طنز انقلابي


نسبت طنز و انقلاب اسلامي چيست؟ و آيا همان‌طور كه سينما و شعر و... را به انقلاب اسلامي منسوب مي‌كنند، مي‌توان از طنز انقلاب يا طنز انقلابي سخن گفت؟ براي شناساندن طنز انقلابي دم‌دستي‌ترين تعريف مي‌تواند اين باشد: «طنزي كه موضوع و موضعش را از انقلاب اسلامي اخذ كرده باشد». و البته همين تعريف دم‌دستي مي‌تواند تعريف خوبي باشد، بسته به اين‌كه موضوعات انقلابي را چه بدانيم و مواضع انقلاب را چقدر بشناسيم.

براي كسي كه انقلاب اسلامي را سوژه‌اي تاريخي مي‌داند و انقلابيگري را به دادن شعارهايي سياسي عليه قدرت‌هاي سياسي خصم تعريف مي‌كند، طنز انقلاب دايره‌اي محدود و كاربردي موقتي مي‌يابد و براي كسي كه انقلاب اسلامي را تحولي بنيادي، مستمر و همه‌جانبه مي‌داند و انقلابيگري را التزام به يك منظومه معرفتي و عملي جامع، طنز انقلاب معنايي وسيع پيدا مي‌كند و نياز به آن، ضروري و هميشگي جلوه مي‌كند. در نگاه دوم است كه كليشه‌ها مي‌شكند و اهداف و روش‌ها اهميت پيدا مي‌كند. با اين نگاه ممكن است يك شعر سياسي انتقادي خوب، خيلي ديني‌تر باشد از يك شعر به ظاهر آييني و يا يك فيلم سينمايي اجتماعي - مثلا بچه‌هاي آسمان - خيلي انقلابي‌تر باشد از يك سينمايي تاريخي يا خيلي ديني‌تر باشد از يك فيلم به اصطلاح معناگرا! كذا، يك طنز انقلابي ممكن است دربر دارنده يك نقد فرهنگي بر يك رخداد درون حكومتي در سال ٨٨ باشد و مخاطب را بي‌هيچ شعار و بيانيه‌اي، به ارزش‌هايي چون عدالت و آزادي متوجه سازد.

تا اين‌جا اجمالا به يك تعريف روشنفكرانه از طنز انقلابي مي‌رسيم و حتي مي‌توانيم به همين مناسبت، جشن بگيريم و اعلام كنيم همه طنزهايي كه امروز به‌عنوان طنز انتقادي و سازنده و... مي‌شناسيم، اعم از خانوادگي و سياسي، و فارغ از اين‌كه خودي را به نقد كشيده‌اند يا دشمن را، طنز انقلابي‌اند. در نتيجه، بايد بساط بحث‌هاي زائد را برچيد و به سئوال‌هاي كليشه‌اي «طنز انقلابي چيست؟» زياد فكر نكرد. اما آيا به‌راستي، هر نقدي، نقد انقلابي است؟ و آيا تحولي كه انقلاب اسلامي داعيه‌دار آن است و نحوه مبارزه‌اي كه انقلاب اسلامي به ما معرفي مي‌كند، خود به خود در هر نقادي‌اي نهفته است؟ اين‌جاست كه بايد در شاخصه‌هاي انقلابي بودن بيشتر درنگ كنیم تا از چاله كليشه‌گرايي و شعارزدگي، به چاه «خودمنتقدبيني در عين هدف گم‌كردگي» نيفتیم.

در ميانه خوف و رجا

از مؤلفه‌هاي انقلابي بودن، اميد است و اعتماد به نفس. و طنز در بسياري از موارد، انعكاس نااميدي‌ها و تلخ‌كامي‌ها و آينه ندانستن‌ها و نتوانستن‌هاست. تا مرحله‌اي كه انقلاب اسلامي و انقلابيگري نفي و سلب مي‌كند، اين وجهه از طنزپردازي مي‌تواند بسيار به كار آيد. اما از آن‌جا كه انقلاب جنبه اثبات و ايجاب هم دارد و تنها به اميد ساختن‌ها و رفتن‌هاست كه دم از خراب كردن‌ها و يا كندن‌ها مي‌زند، بايد وجهه جديدي از طنز نيز رخ بنمايد. طنز در مرحله نفي، بايد مرزها را از محافظه‌كاران و دل‌بستگان به وضع موجود جدا كند و در مرحله اثبات، از راديكال‌هاي ذهنيت‌گرايي فاصله بگيرد كه چكيده پيامشان، نگاه عاقل اندر سفيه به همگان است و نوميدي از هر اقدام و تحول انقلابي‌اي.

در اين مرحله، طنز بايد روح «لايخافون لومه لائم» را به جامعه انقلابي تزريق كند و تجلي «لاخوف عليهم و لا هم يحزنون» باشد و طنزنويس انقلابي با اين ويژگي متمايز مي‌شود كه پرده از پوچي وسوسه‌هاي ترديدآميز در مسير تحقق آرمان‌ها برمي‌دارد. همچنين در شرايطي كه عقلاي قوم، انقلابيگري را آن‌قدر بازتعريف و بازخواني و به‌روزرساني مي‌كنند كه نسخه نهايي‌شان چيزي جز شرمندگي از انقلابيگري نيست، طنز انقلابي بايد رندانه، باد اين عقلانيت توهمي و تشريفاتي را بخواباند. «رزيتا خاتون» يكي از نمونه‌هاي چنين طنزي بود.

فرصت همدلي

يك طنزنويس حرفه‌اي مي‌داند كه مچ‌گيري صرف از مخاطب و محكوم كردن او، اثري بر قلب‌ها و لبخندي بر لب‌ها نخواهد گذاشت. از طرف ديگر طنزنويس متعهد در انديشه تحول مخاطب است و به صرف تشويق و تأييد حضار - بخوانيد مخاطبان - بسنده نمي‌كند و از آن سرمست نمي‌شود. انقلاب اسلامي داعيه تحولي جهاني دارد كه ريشه در تحول انساني دارد. تدبير ملك و فتح قلمروها را در گرو تربيت نفس و فتح قلوب مي‌داند و درنتيجه طنز انقلابي در سياسي‌ترين شكل خود نيز بايد امري تربيتي باشد. جدلش نه از جنس مغلطه، كه به اتكاي جدال حسن باشد و هدفش تقويت روح انصاف و نشان دادن زشتي انحرافات در شكل كلي‌اش قرار گيرد. مخاطب يك طنز انقلابي، بايد يك تجربه فكري و حسي رو به تعالي را به‌واسطه همراهي با طنز پشت سر بگذارد و درون خويش را از ذهنيات و نفسانيات حقير تصفيه كند. «نوشداروي طرح ژنريك» مرحوم سيدحسن حسيني نمونه‌اي است از طنزي كه با تمام پيام‌هاي سياسي و عيني‌اش، جنبه انسان‌شناسانه عميق و وجه تربيتي عامي دارد.

مبارزه با ريشه‌ها

هر طنزنويسي مي‌داند كه خنداندن خواننده به‌وسيله دست انداختن ابعاد بيني يك مقام مسئول يا با تكيه بر تكيه‌كلام‌هاي مسخره او، شايد فكاهي خنده‌آوري بسازد، اما طنز نمي‌سازد. طنزنويس بايد انديشه‌ها و رفتارها را هدف بگيرد و كارنامه‌ها را بازخواني كند. اما مسئله به همين‌جا ختم نمي‌شود. يك طنزنويس فكاهه‌گريز هم ممكن است به دو شكل مشكلات را زير تيغ نقد بگيرد.

فرض كنيد وزير كاكائو در كشور جابلقا وعده داده است ظرف يك سال برداشت و فرآوري كاكائو در سطح كشور را كاملا مكانيزه خواهد كرد. يك سال مي‌گذرد و اين وعده محقق نمي‌شود. در حالت اول، طنزنويس مي‌تواند بي‌هيچ ترديد و تأملي، وزير را آماج حملات شيرين و تلخ خود كند؛ اين خلف وعده را به بدقولي قبلي وزير گره بزند و ده وعده فرضي ديگر براي آينده را كه محقق نخواهد شد، فهرست كند. يا به حمايت سرسختانه پارلمان از وزير گريز بزند و برگ برنده‌اي براي نقد اكثريت پارلمان بيابد. يا اخلاق زشت وعده دادن‌هاي توخالي را به رگبار ببندد و ده‌ها راه و روش خلاقانه ديگر. اما در حالت دوم، طنزنويس مي‌تواند تأمل بيشتري بكند؛ بعد از بررسي دقيق و قبل از نوشتن طنز بفهمد اين خلف وعده نه از كوتاهي وزير، كه از استبداد نخست‌وزير ناشي شده است. يا معلومش بشود كه وزير تحقق اين وعده را مشروط به تحقيق شرايط خاصي اعلام كرده بوده كه دست بر قضا عموم رسانه‌ها به عمد يا به سهو، اصل وعده را منعكس كرده بوده‌اند و شرايطش را نه. يا به اين تحليل برسد كه محقق نشدن اين وعده هم مثل فلان ماجرا و بهمان داستان ديگر، ريشه در شرارت مديريتي و سنگ‌اندازي سياسي طبقه بروكراتي دارد كه چند دهه است همه چيز را در قبضه دارند بي‌آن‌كه سياستمداري آنان را متهم كند يا طنزنويسي آنان را مورد عنايت قرار دهد!

حالت اول هم نسبتا ساده است و هم رايج. حالت دوم سخت است،‌ اما خب، انقلابي بودن هميشه سخت است. از مؤلفه‌هاي ضروري انقلابي بودن، بصيرت در شناخت است و شجاعت در عمل؛ شجاعت نه فقط از باب درافتادن با اهل قدرت، بلكه حتي در برابر جو و فضايي كه نگاه جديد و نقد جديد را درك نمي‌كند و به همين دليل برنمي‌تابد. كه «الناس اعداء ماجهلوا». و اين ناس ممكن است طبقه‌ای به ظاهر فرهيخته و منتقد هم باشند. روضه مكشوفه نمي‌خوانم و به بحث عوام بودن طبقه خاصه گريز نمي‌زنم. همين‌قدر مي‌گويم كه بسياري اوقات، امتياز نخبگان ما به داشتن مطالعات بيشتر، دانستن نظريات بيشتر، در اختيار گرفتن تريبون‌هاي مؤثر و وسيع‌تر و گاه برخورداري از زبان شيواتر و رساتر است و نه داشتن فهمي عميق‌تر و نگاهي منصفانه‌تر و حقيقت‌طلبي‌اي متواضعانه‌تر.

از، با و براي مردم

از ديگر مؤلفه‌هاي انقلاب اسلامي، مردمي بودن آن به معناي واقعي كلمه است. تفاوت روشنفكري انقلاب اسلامي با روشنفكري‌هاي غيربومي، در اين است كه مردم را مي‌شناسد و مي‌فهمد، به آن‌ها احترام مي‌گذارد و وقتي در مقام اصلاح مردم برمي‌آيد نيز اولا حوصله به خرج مي‌دهد و ثانيا ارزش‌ها و نقاط مثبت مردم را دست نمي‌اندازد. طنزنويس انقلابي نيز ناگزير بايد چنين مرامي را براي اصلاح‌گري خود برگزيند و البته پيش از اصلاح‌گري، آن «شناختن و فهميدن» است كه كليد اصلي حل معماست. طنزنويسي كه دغدغه‌هاي متن مردم را نشناسد و نداند كه درد و آرزوي جامعه و محيطش چيست، به‌سرعت به دام دغدغه‌هاي نخبگاني و ذهنيت‌هاي انتزاعي مي‌افتد. آن‌وقت است كه تمام دارايي طنز خود را روي سر و صورت يك فرد بالا مي‌آورد، ولي با كمال تعجب مي‌بيند كه فرد مزبور روز به روز از محبوبيت بالاتري در بين مردم برخوردار مي‌شود. يا با تمام وجود مي‌خواهد مخاطبش را از شكستن فلان تابوي وحشتناك بر حذر دارد، اما نمي‌فهمد چرا مخاطب متوجه خطاب او نيست. چنين طنزنويسي از مردم عقب مي‌ماند و برايش چاره‌اي باقي نمي‌ماند جز اين‌كه يا به تصريح مردم را عوام كالانعام بخواند و خنديدن به مردم را جايگزين خنداندن مردم كند، يا اين‌كه بي‌سر و صدا به لاك طنازي روشنفكرانه يا موضوعات بي‌دردسر و متفق عليه و خانوادگي و ديگر هيچ، بخزد!  

 

دوره های آموزشی اندیشه و هنر انقلاب اسلامی

دوره های آموزشی اندیشه و هنر انقلاب اسلامی

rahmashhad.blogfa.com 

 

راه روح الله

در افتتاحیه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی مشهد:

حاج سعید قاسمی و حجت الاسلام نظافت از «راه روح الله» سخن می گویند

همزمان با میلاد با سعادت حضرت صدیقه طاهره (س) و فرزند گرامی اش حضرت امام خمینی (ره) برنامه افتتاحیه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در مشهد، با سخنرانی حاج سعید قاسمی و استاد نظافت، رونمایی از مستند «دختر لر» و برگزاری نمایشگاه پوستر، کتاب و نرم افزار برگزار خواهد شد. در این برنامه که از ساعت 5 عصرِ پنج شنبه 13 خرداد 89 و با عنوان «راه روح الله» دایر خواهد شد، حاج سعید قاسمی از فرماندهان دفاع مقدس و فعال جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی درباره خط امام و اسلام ناب محمدی (ص) سخن گفته و حجت الاسلام نظافت، استاد حوزه و مدیر مدرسه علمیه حضرت مهدی (عج)، در موضوع ولایت و ولایتمداری به سخنرانی خواهد پرداخت.

همچنین مستند «دختر لُر» (در پاسخ به ادعاهای زهرا رهنورد درباره مردم لرستان) به کارگردانی محمد رضا دهشیری، رونمایی شده و برای نخستین بار اکران عمومی خواهد شد. سید سلیم غفوری (عضو هیئت مدیره مرکز فرهنگی میثاق) و محمد مهدی خالقی دو مستندسازی هستند که در این برنامه به نقد و بررسی مستند «دختر لر» خواهند نشست.

در حاشیه برنامه «راه روح الله» شرکت کنندگان از نمایشگاه پوسترهای محمد رضا میری (از فعالان نهضت پوسترهای عاشورایی) با موضوع امام (ره) و آرمانهای انقلاب نیز دیدن خواهند کرد. این نمایشگاه تا سالروز حماسه چهل میلیونی مردم در 22 خرداد سال گذشته، دایر بوده و علاقمندان در طی این هفته (به جز روزهای تعطیل) در ساعت های 9-12 و 17-20 از آن بازدید به عمل خواهند آورد. همچنین برخی از آخرین محصولات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در حوزه کتاب و نرم افزار نیز در نمایشگاهی برای بازدید و خرید مخاطبان عرضه خواهد شد.

ثبت نام دوره های تابستانی «اندیشه و هنر انقلاب اسلامی» که نزدیک به بیست عنوان آموزشی حضوری را در بر می گیرد نیز در این مراسم آغاز شده و تا دهم تیرماه ادامه خواهد یافت.

دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی شعبه مشهد در بلوار قرنی، قرنی 31 (کوچه برادران شهید سویزی)، پلاک 16 واقع شده است.


مصوبه ده ماده ای جلوگیری از طلبه سیرجانی

باسمه تعالی

 

پیرو حرکت مجدد طلبه سیرجانی -معروف به علیرضا جهانشاهی- در اعتراض به پرونده موهوم زمین خواری های سیرجان، ستاد مرکزی صیانت از امنیت روانی، در آخرین جلسه خود تصمیمات مهمی اتخاذ کرد که بدین شرح اعلام می گردد:

 

1- مقرر شد جهت انتفای موضوع، زمین های خورده شده سریعاً از سیرجان به کرمان یا رفسنجان منتقل شود.

2- مقرر شد در جلسه ای توجیهی با حضور کارشناسان سیاسی، به نامبرده تفهیم شود خطر آمریکای جهان خوار به مراتب از خطر حاجی زمین خوار بیشتر است.

3- با عنایت مجدد به ضرورت رعایت اولویت ها و با عطف توجه به اهمیت مقوله خطیر علم و ضرورت انکارناپذیر جنبش نرم افزاری، مقرر شد جمعی از بزرگان اهل خرد، ضمن استقبال از نامبرده، وی را نصیحت نمایند تا به جای جنبش عدالت طلبی، دنبال درس و بحث خود را گرفته و عن قریب از طلبه سیرجانی تبدیل به آیت اللهِ سیرجانی شود.

4- نظر به کفاف ندادن تبعید به قم، مقرر شد برای تبعیدگاه بعدی منطقه ای انتخاب گردد که یا از مقصد پیاده روی خیلی دور بوده (پیشنهاد موردی: نوفل لوشاتو یا جنوب لبنان) و یا منضمّ به مقصد باشد (پیشنهاد موردی: چهارراه پاستور یا میدان بهارستان).

5- با بزرگداشت یاد و خاطره همه مجاهدان صدر اسلام عموماً، و اصحاب بدر و جمل خصوصاً، و بالأخص عبدالله بن زبیر و خاله مکرّمه ایشان، مقرر شد نامبرده به سیرجان فراخوانده شود و سپس چهل نفر از یاران صدیق امام که آخرین فیش حقوق دریافتی شان از دانشگاه آزاد اسلامی به تایید بیت معظم امام رسیده است، در منطقه حاضر شده و شهادت دهند اساساً اینجا سیرجان نیست، حوأب است.

6- مقرر شد بار دیگر جانباز مظفری توسط نیروهای خدوم و کتوم مورد توجه و محل عنایت قرار گیرد. مقتضی است احتیاطاً از سفره شکم، کاسه چشم و جناغ سینه وی غفلت نگردد.

7- مقرر شد از رییس یا دبیر مجمع تشخیص مصلحت درخواست شود از باب «النصیحة لأئمة المسلمین»، با ارسال نامه ای به برخی از مقامات بلندپایه نظام، ایشان را از حمایت مجدد از طلبه سیرجانی نهی کرده و تشکر از مساعی نامبرده را به سایرین واگذار نمایند.

8- نظر به هم بند بودن نامبرده با شهرام جزایری در زندان اوین، مقرر شد از جناب آقای جزایری و سایر قربانیان مبارزه با سرمایه گذاری و مفاسد اقتصادی، تست پیاده روی به عمل آید تا -زبان عدالتخواهان لال، هفت قرآن به میان- در ایشان نشانه های ابتلا به ویروس مسری و کهنه انقلابیگری مشاهده نگردد.

9- همچنین نظر به شیوع کنترل نشده اقدامات خلاف شأن روحانیت و همراهی برخی طلاب معلوم الحال دیگر با طلبه مزبور، مقرر شد شأن مربوطه در بسته بندی امنی به نجف یا واتیکان منتقل شده، تحت مراقبت جدی قرار گیرد.

 10- نظر به شأن منیع روحانیت، و به تبع آن شأن رفیع دادگاه ویژه روحانیت، مقرر شد دادگاه ویژه طلاب تأسیس و نامبرده از این پس در این دادگاه محاکمه گردد.

و السلام علینا و علی من اتبعنا من المُصالِحین

سمصار (ستاد مرکزی صیانت از امنیت روانی)



تکمله:

1- دعوت می کنم به نوشتن برای جهانشاهی -و در واقع برای عقیده و آرمان جهانشاهی- از همه اهل قلم عموماً، طنزنویسان خصوصاً، و بالأخص به این ترتیب و اسکالپل و چشم و چراغ و خاگینه و پارک ممنوع و حجامت سیاسی و پابرهنگان و گرمبک و منچ و ابراهیم کمانگیر و اتاق و یک دغدغه و نیم قطره و کلپوره ... -دیگه کی؟- . البته به شرطی که قبل از دستگیری مجدد طلبه سیرجانی دست به قلم بشوند! تکمله ی تکمله: فانوس، مرغ طناز، خودکارهای آبی دخترانه و جاپارک هم طنزهایی نوشته اند.

2- نامه جمعی از اهالی فکر و فرهنگ انقلاب در حمایت از طلبه سیرجانی را این جا بخوانید. برای مروری بر سابقه بحث، این جا را و اولین پست پلخمون درباره طلبه سیرجانی را این جا و بعدی ها را در این جا و این جا بخوانید. و برای اطلاع اجمالی از اوضاع جاری، برخی اخبار مربوط به پیاده روی مجدد طلبه سیرجانی از جمکران به سمت تهران را این جا، این جا، این جا و این جا بخوانید.

3- علت حذف پست قبلی، خودسانسوری نبود (که بنده نه به آن نصیحت و دعوتم شکی داشته و دارم و نه  از انتشار آن ترسی). علتش، بیم از توهین به کسی هم نبود (که نمی دانم چرا عده ای خیال می کنند نقل قول پیام های عمومی و خطابات سیاسی کسی که شدیداً به حرف های خود معتقد و مفتخر است، غیبت حساب می شود!). گمانم اصل یادداشت قبلی هنوز در گوگل ریدر قابل رؤیت است. راستش دیدم باید در کامنت دانی پلخمون به جدال با کسانی بنشینم که در دفاع از طرف مقابل مناظره حقیر، این چنین کامنت می گذارند که «اگر دنبال بالا رفتن آمار بازدید وبلاگت هستی، عکس و فیلم مستهجن بگذار، چرا برادر مجاهد ما را ضایع می کنی؟»!


و اما مطهری...

از دغدغه های همیشگی ام، مطهری شناسی و مطهری خوانی بوده است. قبل تر مفصل و مکرر، در این باره چیزهایی نوشته ام و پیشنهادهایی هم برای مطالعه داشته ام. دیدم بد نیست آخرین تجربه بشری ام (!) در خصوص سیر مطالعاتی آثار استاد را هم در پلخمون ثبت کنم.

سیر مطالعاتی زیر که به نحوی اصلاح شده ی سیر مختصری است که قبلاً به این و آن توصیه می کردم، همچنان در یک نقطه با سیرهای قبلی اشتراک دارد: این سیرها به درد کسانی می خورند که دغدغه صرفاً معرفتی و شخصی ندارند و در مطالعاتشان به مقولاتی چون تربیت و اصلاح اجتماعی نیز توجه دارند. به عبارت دیگر این سیر به درد مخاطب عمومی نمی خورد و این می تواند یک نقطه ضعف هم به حساب بیاید. برای مخاطب عمومی شاید بهتر باشد که تنها یکی دو کتاب از استاد انتخاب شده و با شرح و بسط مورد مطالعه و تدریس قرار گیرد، مثلاً کل ده گفتار، یا جاذبه و دافعه علی (ع)، یا حماسه حسینی، یا داستان راستان، یا حتی سیری در نهج البلاغه برای مخاطب باسوادتر. چرا که در این کتاب ها، فهم نسبتاً جامعی نسبت به دین ارائه شده است.

نکته روشن دیگر این که این سیر صرفاً جنبه مقدماتی برای سیرهای متوسط و مفصل دارد. در واقع چکیدگی اش به معنای تناسب با دوره های زمانی تنگ و حوصله های اندک است وگرنه که یک سیر مطالعاتی چکیده، هرچقدر هم که جامع باشد، هرگز کافی نخواهد بود.


سیر مطالعاتی آثار استاد مطهری

(دوره چکیده ده جلسه ای)

 

1- داستان راستان: مقدمه + خود کتاب

2- از ده گفتار: امر به معروف و نهی از منکر

3- از ده گفتار: تقوا 1 و 2

4- از ده گفتار: اصل اجتهاد در اسلام

5- از نظام حقوق زن: بخش چهارم (اسلام و تجدد زندگی)، سرفصل های 1و3

6- از حماسه حسینی: فصل هفتم (تبلیغ)، بخش های 3 و 6 و 7

7- از جاذبه و دافعه علی: دافعه علی ع

8- از پانزده گفتار: نجات و آزادی بشر

9- از بیست گفتار: گفتار اول و چهارم

10- انسان و سرنوشت: مقدمه کتاب.


حکمت این انتخاب ها را تا حدودی می توانید از چینشی که در این لینک تدوین کرده ام دریابید: سیر پیشنهادی قبلی. لُبّ کلام این که جلسه اول -به شرط دقت در مضامینش- خلاصه کل معارف است و کلید اصلی سیر. جلسات دوم و سوم چکیده ای از نگاه استاد به مقوله رشد و تربیت و اصلاح اجتماعی را تبیین می کنند. جلسات چهارم و پنجم سیستم فکری و مدل دین شناسی استاد را کمی باز می کنند. جلسه ششم ابعاد محتوایی و روشی ترویج دین را معرفی می کند. جلسه هفتم مقدمه ای بر دین شناسی عینی و آسیب شناسی جامعه اسلامی است. جلسات هشتم و نهم دیدگاه استاد درباره آزادی و عدالت و ارتباط آن ها با رشد و تقوای فردی را می شکافند. و جلسه آخر نگاه دقیق تری می دهد به آسیب شناسی استاد از امت اسلامی امروز، که فهرستی غیر رسمی برای تمامی دغدغه های استاد و به مثابه کلید سایر آثار او نیز هست.


نکته آخر این که تعدد عناوین این سیر، فقط وقتی توجیه دارد که همتی برای تهیه و مطالعه کتاب های مختلف و سپس دقت نظر و مباحثه و احیاناً عمل به مضمون «فاسئلوا اهل الذکر» وجود داشته باشد. وگرنه همان دست گرفتن یک کتاب و دقیق خواندن آن، توصیه بهتری است.


تکمله:  یک کامنت و پاسخش، که دیدم بد نیست در انتهای بحث بیاید.

سؤال: چرا از امر به معروف شروع کردید؟ به نظر شما بهتر نیست از آن جا که قرار است با خواندن مطهری علاوه بر افزایش اطلاعات، قوه ی تحلیل افراد و انسجام ذهنی هم شکل بگیرد سیر با منطق دین پیش برود. مثلا از معرفت شناسی شروع شود و بعد انسان شناسی و... .
درسته که مخاطب ظاهرا مذهبی است ولی درواقع اکثر بچه های مذهبی از جمله خود من بنیان های نظری و اعتقادیشان درست شکل نگرفته و شاید لازم باشد بحث از مباحث پایه ای تر آغاز شود.
جواب: تقریبا با همان مبانی ای که در "توهم تئوریک" بحثش را کرده ام. مخاطبی که "امر به معروف" را بخواند و فاصله عمیق خودش و جامعه اش از مضمون اسلامی و ناب آن را حس کند، موتور محرکه قوی ای برای ادامه کنکاش خود می یابد. اما مبانی معرفت شناسی موتور هیچ کس را راه نینداخته.
از تفاوت های مهم مطهری با متفکران دیگر، آسیب شناسی های عینی و راهگشای اوست نه صرفاً مبانی قوی اش که فقط اهل علم می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. اصلاً مزیت نسبی علامه بر ملاصدرا و باز مزیت مطهری بر هردوشان همین است.
ضمناً در تربیت، باید از عینیات عبور کرد و به ذهنیات رسید. مخاطب را با حقایق فلسفی نمی توان هدایت کرد تا وقتی که تناقضات عملی اش او را زمین گیر کرده اند.
و اصلاً چه کسی گفته منطق دین، شروع از معرفت شناسی و بعد انسان شناسی و ... است؟ پیامبر یک "قولوا لا اله الا الله تفلحوا" گفت اما برای تفسیرش امر به نماز کرد و جهاد و اخوت و عدل و ... . شریعت ناب، شرط ضروری دست یابی به حقیقت ناب است.
از همه اینها گذشته، مطهری در باب معرفت شناختی و انسان شناسی کتاب منسجم و جمع و جوری ندارد که قابل معرفی برای آغاز کار باشد.

اندر باب مسائل نوروزي

۱.

سه چهار هفته مانده به پايان سال كار جمع آوري مطالب و آماده سازي شماره ۴۵ ماهنامه راه -يا به تعبيري شماره پايان سال كه قرار يود مروري باشد بر سال ۸۸- به حقير سپرده شد. زورها را زديم و سه چهار روز مانده به سال تحويل، اين شد كه مي بينيد. البته عمده توزيع افتاد به بعد سال تحويل. و اگر كسي اهل خواندن باشد، همچنان فرصت تهيه اش را دارد، از اين مراكز و غيره.

از خواندني ترين بخش هاي اين شماره براي خودم اين ها بوده اند: «نوشتیم احمدی نژاد خواندند مشایی!» (گفتگو با حسین قدیانی)/ گفتگو با  اميد حسينى نويسنده آهستان/ تاریخچه مواضع روشنفکرترین زن ایران از ادعای تقلب در انتخابات خبرگان قانونی اساسی سال 58 تا فتنه اخیر/ گفتگو با دکتر کوشکی کارشناس برنامه «دیروز امروز فردا» درباب نقدهای او بر نوع نگرش صدا و سیما به انقلاب اسلامی/ متن سخنان حاج سعید قاسمی، نادر طالب زاده، حجت الاسلام پناهيان، مسعود ده نمکی،  فروز رجایی‌فر و حجت الاسلام فلاحيان در برنامه «ديروز امروز فردا»/ گزیده‌ای از پیام‌های نوروزی امام (اكثر ضربه ها را از اين روشنفكرها خورده ايم)/ يادمان شهید شوشتری (مثل پدر بود...)، خانم طاهایی موسس مکتب نرجس (با زبان هنر ما را جذب می‌کرد) و حجت الاسلام فاکر (حکم امام را در کفنم بگذارید)/ «عرفان سطنتی علیه عقلانیت فقاهتی» مباحثه‌ دكتر يوسفي و دكتر ابراهيم فياض درباره بازشناسى ريشه هاى معرفتى شورش سبز/ مروري بر واکنشهای عصبي روشنفکران به حمایت‌های فرهاد جعفری نویسنده رمان کافه پیانو از احمدی نژاد/ گزيده دروغ هاى برتر سال/ گزارشي از اقدام سايت بالاترين در حذف لینک مربوط به خبر برگزاری راهپیمایی ۲۲ بهمن در روستای رومه/ پاسخ سه وبلاگ نويس روستايى به سه پرسش راه درباره انتخابات در روستاهایشان/ پرونده های یمن و فلسطین در سال گذشته/ گفتگو با علی باقری معاون دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی و عضو تيم مذاكره، درباره داستان هسته‌ای ایران/ و بخش طنز كه خواندني ترينش «ترترين هاي شمكانا» از دكتر برزو بيطرف است و كمترينش  «پجواك» حقير.

۲.

از سه چهار روز مانده به تحويل سال، سه چهار روز بيشتر نگذشته بود كه در يك اقدام قاطع، بند ناف پسر ما هم قطع شد و شامگاه اول فروردين ما شديم بابا. چندي از تصاوير اين عنصر تازه به دوران رسيده را مي توانيد در وبلاگ مادرش ببينيد.

اسم پسرم تا حوالي آذرماه «حسين» بود، اما به سنت حسين بن علي (ع)، سرانجام «سيّدعلي» شد تا خار چشم امویان زمان باشد و دشمن كاخ سبز معاويه. دعا كنيد علوي باشد و باشيم.

۳.

سريال نوروزي ده نمكي تجربه خوبي برايش بود كه بفهمد خدا با هيچ كس قوم و خويش نيست و حتي حمايت هاي پلخمون هم نمي تواند كسي را تضمين كند! فعلاً اين نقد سعيد ساسانيان را داشته باشيد، تا بعد به تفصيل به حساب اين سريال نه چندان طنز برسيم.

 

توهّم تئوریک (4)

توهّم تئوریک (نقد ده افسانه درباره کار فکری)- قسمت چهارم و پایانی

قسمت اول این یادداشت را از این جا، قسمت دومش را از این جا، سومش را این جا و چهارمش را همین جا بخوانید!



افسانه شماره ۸- کار فکری یعنی خودسازی فکری.

نقد: نه فقط خودسازی فکری، که در کار فکری باید ماهیت و مدل کار جمعی و اجتماعی هم مشخص شود.

اعتقاد به افسانه های ۲ و ۵، قاعدتاً با این تصور غلط نیز همراه می شود که در کار فکری قرار است مبانی معرفتی و اعتقادی افراد محکم شود و دیگر هیچ. در حالی که معارف اسلامی باید پاسخگوی نیازهای ما در عرصه اداره فرهنگ و اقتصاد و ... هم باشد. در واقع کار فکری باید به ما عقلانیت لازم برای زندگی هدفمند و خدامحور را بدهد. و زندگی هم فقط ابعاد فردی ندارد. مزیت متفکران معاصر اسلامی (از امام و علامه طباطبایی گرفته تا مطهری و بهشتی و باقر صدر و مصباح و ...) این است که سعی کرده اند مدل زندگی جمعی و اجتماعی را نیز از سرچشمه های دین استخراج کنند و غبار غربت از چهره معارف غیرفردی دین -از امر به معروف گرفته تا عدالت- بردارند.

افسانه شماره ۹- در کار فکری، پاسخ به پرسش های دیگران اهمیت دارد.

نقد: نه وقتی که دیگران سؤالی ندارند یا راه یافتن پاسخ ها را نمی دانند!

این که خیال کنیم دیگران باید بپرسند و ما به مثابه یک منجی به آن ها پاسخ بدهیم، یا حتی پیش از این که دیگران بپرسند دامانشان را انباشته از جواب کنیم، چند آفت مهم دارد. یکی محو شدن مسأله محوری است؛ محتوا و پاسخ و آموزش وقتی مفیدند که دردی و پرسشی و نیازی باشد. بدون پرسش، هزاران جواب هم سودی ندارد. آفت دیگر، منفعل بار آمدن مخاطب است؛ این که دیگران خیال کنند همیشه باید لقمه آماده دریافت کنند، هم ذهنشان را تنبل و بی خاصیت بار می آورد (همان داستان تکراری ماهی دادن یا ماهیگیری یاددادن) و هم احساس علقه شان به یافتن پاسخ و خود پاسخ را اندک می کند. آفت سوم، تکیه بیجا کردن است بر ذهن خطاپذیر کسی که خود را متولی پاسخ دادن می داند. اگر دیگران را مقلد بار بیاوریم، علاوه بر این که برایشان جای رشد نگذاشته ایم، هر لحظه مسئولیت منحرف کردن آنان را نیز به دوش می کشیم (همان مثال تکراری آموزش اندیشیدن نه آموزش اندیشه ها).

کسی که درگیر یک فعالیت فکری جمعی با هدف رشد عقلانی مخاطبان است، باید بکوشد وقتی شبهه یا سؤالی طرح می شود، در درجه اول به فرد پرسشگر کمک کند سؤال خود را شفاف و حتی کامل کند. حتی به او بگوید که نه تنها این سؤال قابل طرح است، بلکه ده سؤال دیگر از این قبیل و به این شرح هم وجود دارد. بعلاوه اهمیت سؤال را تبیین کند و نشان دهد پاسخ غلط به این سؤال چگونه می تواند تبعات و لوازم خطرناک و راهزنی داشته باشد. با این روش، پرسشگری که تا لحظاتی پیش حالت طلبکارانه داشته است، دغدغه مند می شود تا برای دفاع از مبانی فکری خودش هم که شده، پاسخ سؤال را بیابد. او کم کم توانایی خواهد یافت خودش راهنمای دیگران برای یافتن پرسش ها باشد. خلاصه این که کار فکری درست در درجه اول یعنی ایجاد پرسش های درست و جدی و محرک، در درجه دوم یعنی آموختن شیوه اندیشیدن و راه های یافتن پاسخ و آداب حقیقت جویی، و در اولویت سوم -اگر لازم بود- نوبت آموختن جواب ها و انتقال حرف های از پیش آماده می رسد.

افسانه شماره ۱۰- معرفت، غایت خلقت است؛ پس کار فکری برترین و عمیق ترینِ کارهاست. 

نقد: نه برای کسی یا جامعه ای که هنوز در پیچ کوچه عمل مانده است.

علیرغم تضاد ظاهری این گزاره با افسانه شماره ۳، شباهت مهمی بین این دو تصور غلط وجود دارد: نادیده گرفتن پیوستگی «علم و عمل» برای انسانِ در حال رشد. پیشتر توضیح داده شد که حکمت و معرفت ناب، محصول عمل صالح و اراده خالص نیز هست. و حتی علوم بشری نیز بدون درگیری با واقعیت و به روز کردن مدام مسأله های عینی، رشد نکرده و نمی کنند. اگر به فرض بشود بین «کار معرفتی» و «عمل بر اساس معرفت» تفکیک دقیقی قائل شد، نباید فراموش کنیم کار فکری برای کسی برترین و مهمترین کار است که اهل عمل بودن خود را اثبات کرده باشد.

بله؛ «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» را «لیعرفون» تفسیر کرده اند، اما بی حکمت نبوده که آیه شریفه سخن از عبادت می گوید. بدون عبادت، معرفت به دست نمی آید. (یادآوری مجدد، این که در معنای عام حتی یک جامعه لائیک هم تا الاه و معبود و مقصودی ولو باطل برای خود تعریف نکرده باشد، معرفتش متناسب با آن مقصد بسط نمی یابد). این که انسانِ در حال رشد و جامعه ی در حال تلاش برای تکامل، عمل را به بهانه اصالت معرفت، بی اهمیت بشناسد و از نقش حیاتی آن در تصحیح و اصلاح معرفت غافل شود، مغلطه ای است که فقط به درد توجیه رفتار اهل انزوا و محافظه کاری می خورد. دقیقاً مانند بلایی که مدعیان عرفان و تصوف بر سر امت اسلامی درآوردند؛ یعنی در عوض این که عمل جامعه دینی را بر عقلانیت استوار سازند و سپس به عرفان راهنمایی کنند، از اول بسم الله تسمه جامعه را پاره کردند و بی توجه به پوسته، به مغز زدند!

 

افسانه های شایع درباره کار فکری به این ده مورد محدود نیست. کما این که این ده مورد را هم می شود در سه چهار عنوان کلی تر خلاصه کرد. من بر اساس آن چه تجربه کرده ام و توجیهاتی که از این و آن شنیده ام و فاصله ای که میان خود معارف دینی با ادعای مدعیان معرفت یافته ام، ده افسانه را فهرست کردم و نقدهایی بر آن ها نوشتم. بر اساس آن چه گفته ام، خود این کار می تواند مصداقی از پاسخگویی و انفعال و سلب و ذهنیت گرایی و ... باشد. اما همان طور که عرض شد، کسی ضرورت هیچ یک از این کارها را نفی نمی کند. تمام حرف این است که آن چه ما به عنوان اصول و روش های خویش در خودسازی و دیگرسازی معرفتی برگزیده ایم، هرچقدر لازم و مهم باشند، مطمئناً کافی و اهمّ نیستند. همین. خیالتان تخت، ادامه هم ندارد!

 

به رنگ فیلم-هندی


به رنگ فیلم-هندی

یا
آقای حاتمی کیا! به من اعتماد کنید

هشدار:
شما با یک تأسف نامه مواجهید، نه یک نقد سینمایی!

1
یکی از دوستان وقتی متوجه شد دارم از صحن علنی سینما جواب پیامک هایش را می دهم، اظهار شگفتی و  ابراز کنایه کرد که: «مگر دوباره ده نمکی فیلم ساخته؟!»
فیلم که تمام شد جواب دادم: «واقعاً کاش یک بار دیگر اخراجیها را دیده بودم اما به رنگ ارغوان را نه!»
پیامکی پرسید: «یعنی اینقدر بد بود؟!»
نوشتم: «اطلاعاتی ِ به این خنگی ندیده بودم. نیز فیلم-هندی به این بی احساسی! حتی اشکم هم در نیامد.»

2
بعد سینما رفتم کتابفروشی. یکی دیگر از دوستانِ نادیده، خیلی اتفاقی من را دید و شناخت. و گیر داد به نوع نگاه من به اخراجی ها و کنایه زد که: «به نظرم اخراجی ها فیلم ارزشمندی بود که ده نمکی باید برای خودش نگهش می داشت!» گفتم: «بله، قبول. اما در مقایسه با بقیه فیلم های ارزشمند (!) سینمای ایران، موظف بود اخراجی ها را به نمایش بگذارد».

3
سال اول دبیرستان رفیقی داشتیم که عقاید جالبی داشت. مثلاً تصور می کرد فیلم هایی که سانسور می شوند توسط خود آقای خامنه ای و آقای رفسنجانی بازبینی و حذف و اضافه می شوند. از دیگر دیدگاه های جالبش این بود که: «چقدر بده آدم بره توی سپاه و نیروهای انتظامی و ...» وقتی چرایش را می پرسیدم می گفت: «چون یکهو ممکنه بهت بگن برو مثلاً داداشتو بکش. بعد اون وقت باید چی کار کنی؟» بس که فیلم هندی دیده بود بنده خدا! ربط این خاطره به فیلم «به رنگ ارغوان» احتیاج به توضیح که ندارد. دارد؟

4
دیشب داشتم به این فکر می کردم که اگر حاتمی کیا می خواست در سال 62 هجری فیلم بسازد چه سوژه ای انتخاب می کرد؟
مثلاً به تصور درآورید یکی از سربازان سپاه کوفه را که نیاز زندگی یا فشار سیاسی وادارش کرده به کربلا بیاید و به روی حسین بن علی شمشیر بکشد. از قضا به دست حبیب بن مظاهر که همسایه او در کوفه است کشته می شود. زن جوانش بیوه می شود و اطفال صغیرش یتیم. و هر روز که چشم زن و بچه حبیب بن مظاهر به این خانواده داغدار می افتد، دل شان کباب می شود. پدر این خانواده مردی سختکوش بوده و مهربان که هیچ اهل خشونت و قساوت هم نبوده. حضورش در لشکر عمر سعد هم بیشتر نمایشی بوده و برای حفظ حیات. حالا فقر و بی پناهی و حسرت دیدار پدر، جگر بچه های این تازه درگذشته را می سوزاند. و در این وضع، خانواده حبیب بن مظاهر نمی توانند راهی پیدا کنند تا از این شرمساری ابدی درآیند...
مابقی داستان بر عهده ذهن خلاق ابراهیم حاتمی کیا.

5
در این معنا می اندیشیدم که توقیف کنندگان، چرا این فیلم را توقیف کرده بودند؟ فیلمی که مبتذل ترین و دستمالی شده ترین شعارها و تیپ سازی های سیاسی را به نفع گفتمان مقبول دوم خرداد، تکرار می کند و کاش به اندازه «زیر پوست شهر» یا هر فیلم دیگری از این قبیل حرفی برای گفتن می داشت. توقیف کنندگان محترم یا خیلی احمق بوده اند و نفهمیده اند روح کلی این فیلم تطهیر اپوزیسیون است و تحقیر نیروی انتظامی و نشخوار کردن چند شعار سیاسی دم دستی. و یا خیلی زرنگ بوده اند و خواسته اند این فیلم زمانی اکران شود که آخرین وجه تخطئه دولت اصلاحات -یعنی سنگدلی طبیعی دستگاه اطلاعاتی برای مفارقت انداختن بین یک دختر و پدر- نیز به پای غیراصلاحاتی ها نوشته شود.
یک احتمال خیلی بعید دیگر هم هست و آن این که توقیف کنندگان مزبور، عقلایی بوده اند که نمی خواسته اند فیلمی با آن روح کلی که عرض شد اکران شود و مایه ایجاد تردید در افکار عمومی شود.

6
وقتی حاتمی کیا داشت جایزه اش را در اختتامیه جشنواره فجر می گرفت، با اعتماد به نفس کامل می گفت: «به ما اعتماد کنید. ما شاخک‌های حساسی داریم و چیزهایی را می‌بینیم که می‌تواند برای جامعه مفید باشد. اگر دیده نشویم، اگر تحقیر شویم، چیزی را می‌سازیم که آن تحقیر را نشان بدهیم. اگر به ما ارج بگذارید، مطمئن باشید که آن را به جامعه می‌دهید. ما چیزهایی را می‌بینیم و احساس می‌کنیم که اتفاق می‌افتد...به ما اعتماد كنيد، مطمئن باشيد اعتمادتان به جامعه تزريق مي‌شود.»او همان کارگردانی است که در دیدار کارگردانان با رهبری درجه می خواست و ضمناً اعتراف می کرد «دیگر سوژه ای برای ساختن فیلم درباره دفاع مقدس پیدا نمی کنیم». در پاسخ به همین حرف ها بود که آقا گفت درجه هنرمند را خدا به او داده، و از سوژه های بکری مثل زندگی برونسی مثال زد. دوست دارم بدانم حاتمی کیا احساس می کرده در «به رنگ ارغوان» دارد کدام افق دوردست را می بیند یا کدام گره کور را شناسایی می کند؟

7
در برنامه ام دارم که به زودی «به کبودی یاس» را هم ببینم. فیلمی که جواد اردکانی بر اساس زندگی شهید برونسی، اوستا بنای بیسواد اما تمام عارف جبهه ساخته. پریشب هم زنجیره ناپرهیزی ام را کامل کردم و «هر شب تنهایی» رسول صدر عاملی را دیدم. اگر شعارها و سخنرانی های طولانی اش را -که به بهانه پیش نویس گفتارهای رادیویی در ذهن لیلا حاتمی توی فیلم چپانده شده بود- حذف کنیم، فیلم با احساس و قابل تحملی بود. به جز من، سایر عوام هم اجمالاً نظر مثبت من را دارند. نشانه اش هم حضور پررنگ تر مردم در سالن های اکران این فیلم است. البته از تاثیر امام رضا (ع) و بازیگری لیلا حاتمی هم در کشاندن مردم -یعنی ما عوام- به سالن ها نباید غفلت کرد.
ناگفته پیداست ما همان عوامی هستیم که حتی فیلم های منتخب مردمی جشنواره هم لزوماً نمی تواند تضمینی برای جلب توجه ما پیدا کند. همان عوامی که پای اخراجیهای 1 و 2 ریسه می رویم و به دولت احمدی نژاد 1 و 2 هم رای می دهیم. و شرمنده همه نخبگانی هستیم که از وجود انسان هایی مثل ده نمکی و احمدی نژاد در عالم هستی شرمنده اند!

8
شرمندگی بد مرضی است. حاتمی کیا در فیلم های اخیرش (موج مرده، به نام پدر و به رنگ ارغوان) به شدت شرمنده است. و به شدت بدهکار. و منفعل. و سال هاست اصرار دارد از نسل جدید نمونه های خنثی و بی آرمان و احساساتی را ببیند و از نسل قدیم، آرمانگرایان دگم و منزوی را. و می خواهد حتی المقدور یکی به نعل و یکی به میخ بکوبد. و من حاضرم ته مانده آبرو و حیثیتم را بگذارم وسط و بگویم اعتماد به نفس آمیخته به صد سوتی و خبط و خطای ده نمکی با آن فیلم مسخره اما بی غل و غشش را به مراتب ترجیح می دهم بر این دودلی و ژست توخالی حاتمی کیایی که هنوز از سال 75 و 76 این ور تر نیامده! و وای به وقتی که اعتماد به نفس کاذب به این تذبذب و تردید اضافه شود.
عیب بزرگ حاتمی کیا این است که رویش های انقلاب و نسل سوم را نمی بیند و احساس می کند فهمیدن و نشان دادن خسته ها و مرددها و مذبذب های نسل قدیم و جدید، کشف بزرگی است که تنها از عهده روشنفکرانی چون او بر آمده.

9
وقتی فیلم «دعوت» را دیدم، برخلاف بسیاری از دوستان آرمانگرا، خیلی از این فیلم خوشم آمد. و با خودم گفتم چه اصرار بیجایی است که بخواهیم کسی که زمانی «مهاجر» و «دیده بان» و «آژانس شیشه ای» ساخته، تا ابد فیلم هایی در این تراز و با این مضامین بسازد. حاتمی کیا حق دارد احساس کند سوژه انقلابی یا دفاع مقدسی ندارد و وقتش رسیده که با نگاهی دینی برود و فیلم و سریال خانوادگی بسازد. اما مطمئناً این حق را ندارد که به زور فیلم سیاسی بسازد و حاج کاظم را مرحله به مرحله به عقب نشینی وادار کند و به زور اثبات کند حرف های او برای نسل های بعد بی معناست. شک ندارم ابراهیم حاتمی کیا مدت هاست بچه های انقلابی را از نزدیک ندیده و از بعد آژانس، از ترس دود موتورهای «انصار» حزب الله، قید دیدار «کل» بچه حزب اللهی ها را زده.

10
آقای حاتمی کیا! به من اعتماد کنید. من شاخک‌های حساسی دارم و چیزهایی را می‌بینم که می‌تواند برای شما مفید باشد. اگر هم به حرف های من توجه نکنید، باکی ندارم. ما مردم راه خودمان را می رویم! اما اگر به من گوش بدهید، مطمئن باشید مردم هم به فیلم شما دل می دهند. من چیزهایی را می‌بینم و احساس می‌کنم که در زندگی شما هنرمندان و نخبگان اتفاق می‌افتد...به من اعتماد كنيد، مطمئن باشيد اعتمادتان به فیلم هایتان تزريق مي‌شود. آقای حاتمی کیا! محروم شدن یک دختر از دیدار پدر ضد انقلاب خود، دغدغه مردم نیست. اگر دغدغه های سیاسی مردم را نمی شناسید، من می گویم فیلم خانوادگی ساختن هم -مشروط به این که مثل «حلقه سبز» از کار در نیاید- کار خوبی است...
 
 
 

تکمله بی ربط: شماره جدید «راه» منتشر شده است. این جا را ببینید.
        راستی، خنک ترین طنز این شماره راه (پجواک) هم کار من است!