تأملی در سبک نادر طالب زاده و «راز»ش
بخشی از مقاله ای است که برای مجله راه نوشته ام و در پنجاه و سومین شماره آن منتشر شده است.
بازیابی آرایش تهاجمی
تأملی در سبک نادر طالب زاده و «راز»ش
چرا برنامه «راز» جذاب است؟ مطئناً نه به خاطر قوت در تکنیک های شکلی ای که یک برنامه تلویزیونی ایده آل باید از آن برخوردار باشد. راز -بویژه در مقایسه با برنامه های ترکیبی روشنفکرانه ای چون «دو قدم مانده به صبح» یا «پارک ملت»- پر از اغلاط یا ضعف های تکنیکی هم هست؛ سروصداهای پشت صحنه، پلی بک هایی که نظم از پیش تعیین شده ای بر پخش آن ها حاکم نیست و عمدتاً شانس کامل پخش شدن را پیدا نمی کنند، رفت و برگشت های ناگهانی به استودیو که گاه مجری یا مهمانان را غافلگیر می کند، بی نظمی در پخش صدا و ... . اما چرا راز همچنان جذاب است؟ و اصلاً چرا «دیروز، امروز فردا»ی سابق جذاب بود؟
سؤال دیگری می پرسم. تیتراژ آغاز و پایان راز را به یاد بیاورید. اگر بدون این که محتوای راز را دیده باشیم، فقط به اسم «راز» و تصاویر این دو تیتراژ در کنار هم توجه کنیم و سابقه طالب زاده (مثلاً ساخت مجموعه «ساعت 25» درباره بحران های غرب و جامعه امریکایی) را هم در نظر بیاوریم، شاید چنین تصوری در ذهن مان ساخته شود: راز برنامه ای است که بناست از آخرالزمان رمزگشایی کند، غرب و هالیوود را نقد کند و کذا و کذا. چنین تصوری، در واقع از ابتدا «توقع» طیف گسترده ای از مخاطبان راز هم بوده است و حتی سایت اینترنتی راز تمایل زیادی به غش کردن به سمت این چنین موضوعاتی دارد. اما چنین برنامه ای با چنین رنگ و بویی، چرا از اول کارش با موضوع فتنه 88 گره می خورد؟ و چگونه بعد از یک سال، به موضوعاتی مثل کاداستر (طرح جامع اطلاعات زمین و مسکن) می رسد؟!
گویی حتی طالب زاده خود به همراه مخاطبانش در حال پیشروی به مرزهای جدید و جدیدتری از موضوعات مختلف اجتماعی، رسانه ای، اقتصادی و سیاسی است که پیش از این درباره شان پیش بینی دقیق نداشته است. آیا این برای راز، یک نقطه ضعف است؟ یا قوت راز در همین غافلگیر کردن مخاطبان است؟ و آیا اساساً معقول است که بگوییم راز هم سیاستگذاری محتوایی حساب شده ای دارد -همان چیزی که لابد باید رمز جذابیت راز باشد- و هم طراحی موضوعاتش، پیش بینی نشده است؟
هر دو مسأله یعنی کم توجهی به مسائل تکنیکی و پیشروی در دنیای سوژه های تازه و کشف نشده، در دل خود حامل نوعی شجاعت و بی باکی اند. و اصلاً یکی از تفاوت های راز با برنامه های دیگر، همین شجاعتی است که مدام به مخاطبانش می دهد. چیزی که حلقه مفقوده اغلب فعالیت های فرهنگی امروز کشور است. اما طالب زاده به کدام قدرت پشتگرم است و این شجاعت را از کجا می آورد؟
اگر در توضیح فرایند تبلیغ و انتقال پیام، تفکیک ساده و مشهور «پیام- مخاطب- ابزار و روش» را بپذیریم، باید پاسخ را در همان جایی جستجو کنیم که طالب زاده با خیلی از برنامه سازان دیگر (و ایضاً عموم فعالان فرهنگی و صاحبان رسانه) تفاوت دارد. اغلب، با تمرکز بسیار بر «تکنیک»ها و توسلی عمیق به «ابزار»ها و «روش»ها، از دو رکن مهم دیگر غافلند: پیام و مخاطب. و بی باکی راز در واقع از اعتقاد محکم به محتوا و مضمون و پیامش، و اعتماد غیرمتظاهرانه به مردم و مخاطبش می آید. کسی که به معقولیت و حقانیت پیامش از سویی و به عقلانیت و فطرت حق پذیر مخاطبش از سوی دیگر عمیقاً ایمان داشته باشد، واهمه زیادی از مسائل تکنیکی ندارد.
با این نگاه، ابزار و تکنیک باید به کمک برداشتن عایق ها، رفع حجاب ها و کم کردن فاصله ها بیاید و بس. گاه پیام مثل یک آتش پرشراره و مخاطب مثل یک ماده محترقه آن چنان آماده شکل دادن به انفجاری عظیم هستند، که لازم نیست دنبال روش های پیچیده ای بگردی؛ کافی است آتش را و ماده محترقه را بشناسی، به قابلیت مشترکشان ایمان داشته باشی و موانع میانشان را برداری. در مقابل، کسی که به باورپذیری پیامش ایمان کافی ندارد، یا از نخست مخاطبش را سرسخت و انعطاف ناپذیر تلقی کرده است، به هزار زرق و برق و دوز و کلک متوسل می شود تا پیامش را «جذاب» و «مخاطب پسند» کند.
این دو نگاه، دو سبک متفاوت در کار تبلیغی و فرهنگ سازی و غیره می آفرینند:
- نگاه اول حقیقتاً معتقد به فطرت انسان و فطری بودن دین است ولی نگاه دوم در اعماق خود، به این نکته که اصل بر آشتی پذیری و اشتیاق انسان در برابر دین با تمام جوانبش است، شک دارد.
- نگاه اول، سعی می کند پیام را از قید هر حجابی «پیرایش» کند چون یقین دارد حقیقت نابی که از آن سخن می گوید به تنهایی زیباست و پاسخگوی نیاز حقیقی مخاطب، ولی نگاه دوم تلاش می کند پیامش را با زر و زیوری که از بیرون به عاریه گرفته است «آرایش» کند تا مبادا خواست و ذائقه مخاطب، آن را پس بزند. حال آن که پیام باطل و پیامرسان شیطانی به «تزیین» محتاجند.
- سبک اول، سبکی سرشار از اعتماد به نفس، صراحت و شجاعت است ولی سبک دوم همیشه آمیخته به تردید، کم رویی و خجالت از گفتن حقایق دینی و انقلابی، پنهان کاری و دلهره.
- سبک اول به رساندن پیام به مخاطبش می اندیشد، به برکات این امر ایمان دارد و برای طراحی قدم به قدم حرکت های بعدی مخاطبانش دغدغه ای ندارد، ولی سبک دوم بابت تک تک اتفاقاتی که بیاد در آینده رخ دهد، نگران است و دغدغه کنترل مخاطبانش را دارد.
- سبک اول، سادگی و ساده سازی و «از میان برخاستن» پیامرسان را مطلوب می داند ولی سبک دوم کار پیامرسان را پیچیده می کند و بارش را با روش ها سنگین می کند و به شلوغی تکنیکی می رسد.
- سبک اول، پیامرسان را جزء کوچکی از نقشه بزرگ هدایت الاهی می بیند، او را به رشد بیشتر برای فهم ناب تر پیام و ارتباط عمیق تر با مردم می خواند و در نتیجه متواضع بارش می آورد، ولی سبک دوم پیامرسان را به توهم «خود مهم پنداری» دچار می کند و در نتیجه به ورطه خودبزرگ بینی می اندازد.
- سبک اول از آگاهی مستقل و کامل مردم از عقاید پیامرسان استقبال می کند ولی سبک دوم، درصدد دور زدن آگاهی مردم است.
- سبک اول هرچند به تفاوتها بی توجه نیست اما همگان را مخاطب خود می بیند، حرف هایی برای شنیدن توسط همه دارد (از جمله خود قرآن که همه امر به تدبر در آن شده اند) و نیز روش ها و وسایلی برای پذیرفته شدن از سوی همه (مثلاً نمازی و مسجدی و جماعتی که خود پیامبر الاهی هم به التزام به آن مکلف است یا روضه ای و اشکی و هیأتی که از مرجع تقلید تا عامی ترین افراد به آن محتاجند)، ولی سبک دوم، مشترکات را ناچیز می بیند و به ناچار باید اصل را بر طبقه بندی مخاطب و تنظیم ابزارها به تناسب سطح آنان بگذارد و از نفهم بودن برخی مخاطبان در برابر کارهای تکنیکی پرعمق و مثلاً چندلایه گلایه مند باشد! و ...
دشمنان دانای ما همیشه پیام قلابی و حق آمیخته به باطل خویش را به سبک دوم تزئین کرده اند. نیز دوستان نادان و فرهنگ سازانی که عمیقاً مؤمن به حقانیت دین یا دین مداری فطری مردم نبوده اند، ضعف ایمان خویش را با توکل بر تکنیک و متد و غیره و غیره پوشانده اند. اما در عوض اسلام ناب و انقلاب اسلامی با سبک اول ترویج شده اند. به اهتمام امام برای آگاه سازی و تبلیغ و بی توجهی اش به اقدامات مسلحانه یا برنامه ریزی های بسته توجه کنید، که چگونه بی باکانه معتقد بود اگر ما تکلیف مان را انجام دهیم و مردم بیدار شوند خودشان می دانند چه بکنند. و نیز دقت کنید به روشی که مطهری در مقدمه کتاب «داستان راستان» برای نحوه مخاطب قرار دادن مردم تئوریزه می کند: «سادگی در خدمت برانگیختن تفکر و با اعتماد به نتیجه تفکر مخاطبان»؛ روشی که خود در تمام آثارش به کار می گیرد و به قول امام «بی قلق و اضطراب» به تعلیم و تربیت جامعه می پردازد.
... فرض کنید نادر طالب زاده مانند خیلی از صاحبان تریبون و کرسی و میز، کمی خود را پررنگ می دید و دوست می داشت تنها کسانی را به راز دعوت کند که از او یک پله پایین ترند تا مبادا از قدر خود او کاسته شود! یا مانند خیلی از فرهنگ سازان و پیام پراکنان دیگر، فقط و فقط در دنیای موضوعاتی می گشت که علاقمندی خودش بود و حاضر نبود یا حال و حوصله نداشت برنامه «خود»ش را به موضوعات «دیگر» اختصاص بدهد و با دویدن دنبال آدم ها و موضوعات برای خودش دردسر زیادی درست کند!
همین انحصارگرایی یا تنبلی (یا بخوانید بی تقوایی) برای بی ارزش شدن راز کافی بود. راز می توانست مثل «دیروز، امروز، فردا» به سمبل کاری و سری دوزی بیفتد اما نیفتاد. می توانست هر چند شب یک بار به زور جنجال بر سر مشهورات و پیگیری موضوعاتی از قبیل شیطان پرستی و هالیوودشناسی فوق تخصصی و حتی جریان انحرافی، خودش را سرپا نگه دارد ولی چنین نکرد. راز، نقطه رهایی نیروهای انقلابی در میدان رسانه باقی ماند و البته تدارک و مدیریت چنین چیزی کاری است که از هر کسی بر نمی آید. باید اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی را عمیقاً و دردمندانه درک کرده باشی و به وسعت جبهه فرهنگ و هنر و اقتصاد و سیاست و اندیشه انقلاب ایمان داشته باشی تا بتوانی در این نقطه بایستی و بی آن که در همه زمینه ها متخصص باشی، همه تخصص ها را در دل یک گفتمان جامع و هماهنگ به صحنه بیاوری. و طالب زاده چنین است.
سیاست آواربرداری و حجاب زدایی، نه فقط ارزش محتوایی دارد، که حامل ارزش های ژورنالیستی و جذابیت های رسانه ای هم هست. راز بی این که بخواهد به خاطر جذاب«شدن» دست به دامان تصنع شود، این توفیق را یافته است که آنچه از سر احساس «نیاز» و «مسئولیت» می گوید خودبخود جاذبه های دیگری هم داشته باشند.
وقتی کسانی مثل یوسفعلی میرشکاک یا مهدی نصیری سرانجام به راز می آیند (دو نفری که طالب زاده همیشه مستقیم و غیرمستقیم به دیدن نشدن آن ها در طول سالیان، اشاره می کرد)، خود این حضور شامل ارزش «نوستالژی» (وجهی از ارزش شهرت)، و حتی ارزش «اولین ها و ترین ها»ست. موضوعاتی مثل افغانستان، حزب الله لبنان، قربانیان تروریست نروژی و ... را هم می توان بر اساس ارزش «مجاورت معنوی» (در واقع همان شباهت) تحلیل کرد. انفجار ناگهانی حرف های سانسور شده و دعوت از انقلابیون رک و بی تعارفی مثل سعید قاسمی و حسین بهزاد، خودبخود به «تضاد و درگیری» با جریانات فرهنگی رایج (اعم از جریان دولتی و محافظه کار، جریان روشنفکری، جریان متحجر و سطحی نگر و ...) نیز منجر می شود.
و در همه موارد مذکور، حضور (بلکه ظهور) این چهره ها و طرح این موضوعات رازآلود -برای مخاطبی که تا کنون با آن ها روبرو نبوده است و در رسانه ای که سال ها اینگونه صریح و عریان سراغ چنین مقولاتی نرفته است- با خود ارزش «تازگی» و نیز «استثناء و شگفتی» را به همراه دارند.
... از همه این ها مهمتر، دشمن شناسی انقلابی -و نه انفعالی- راز است.
هدف طالب زاده از دشمن شناسی، نه سر دادن روضه های یأس آلود و سلبی و نه دنبال کردن قصه عجایب و غرایب، بلکه بازیابی حالت تهاجمی ما علیه دشمن ست. به تعبیر خودش «این ما بوده ایم که با انقلاب اسلامی، به غرب حمله کردیم و در حالت انفعال قرارش دادیم». بر همین اساس، دشمن شناسی طالب زاده در دل نگاهی ایجابی، امیدبخش، شجاعانه و عملیاتی معنا پیدا می کند و با چند ویژگی، از نوع نگاه «دشمن شناسان دوست فراموش» متفاوت می شود:
اولاً او جبهه خودی را می شناسد و می شناساند و حتی ما را به فرصت ها و نیروهایی که در دل زمین دشمن داریم توجه می دهد. او با اتکا به قدرت نیروهای انقلاب در داخل و نیروهای همسو با انقلاب در سراسر دنیا و حتی غرب، وارد مقوله دشمن شناسی می شود.
ثانیاً از نقاط ضعف و غفلت دشمن غافل نمی شود و نشانه های اضمحلال، استیصال و انفعال جبهه مقابل را به خوبی شناسایی می کند.
ثالثاً نقاط قوت دشمن را اغراق شده نمی بیند و اگر به موفقیت یا قدرتی در جبهه مقابل اشاره می کند، آن را به تلنگری برای خارج شدن جبهه خودی از غفلت و سستی تبدیل می کند، و نه بهانه ای برای این که بنشینیم و منتظر بمانیم به طرز معجزه آسایی دشمن قدرتمندمان ناگهان تسلیم نیات پاک ما شود!
القصه، راز بر اساس نگاه و طرز تفکری به سراغ مضامین رایج و موضوعات مشهور می رود که کمتر مورد توجه و اهتمام فعالان دولتی یا مردمی فرهنگ است. یعنی حتی آن جا که راز از «موضوعات مغفول» سخن نمی گوید، دارد بر اساس یک «تفکر مغفول» سخن می گوید و از «نگاه» انقلابی به مشهورات رفع حجاب می کند... .